خداوند متعال، خانه ای را در بهشت برای تو آماده می کند...

در اتوبوس نشسته بودم، دو نفر باهم صحبت می کردند و من نیز ناچارا می شنیدم. یکی از آنها گفت: فلانی مرا دعوت کرد و جلوی من آبگوشت گذاشت. با خودم گفتم: جوابت را خواهم داد، وقتی به خانه ما آمد، من هم جلوی او آبگوشت گذاشتم. این رفتارها چقدر کوچک و حقیرانه است.
در روایات است که اگر کسی به تو ظلم کرد و تو برای خوابیدن آتش دشمنی گفتی «أَیْ أَخِی أَنَا الظَّالِمُ (الکافی ج‏2 344)» "خداوند متعال خانه ای را در بهشت برای تو آماده می کند"
دریای فراوان نشود تیره به سنگ     عارف چو برنجد تنگ آب است هنوز
 
کسانی که بر گردن خدا حق دارند....
وقتی خداوند متعال در قیامت اعلام می دارد، هر کسی که بر گردن من حق دارد، بلند شود؟ همه تعجب می کنند. از سوی خدا خطاب می آید: هر کسی هنگام نزاع از خود بخشش نشان دهد، تا مسأله اصلاح شود، بر گردن من حقی دارد.
قرآن می فرماید: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ(شوری 40)» خدا می فرماید: "اجرک علی ً" انسان باید خیلی کوچک باشد، که این مدال را رها کرده و بگوید: نه من می خواهم دلم را خنک کنم، این عمل بسیار ناپسند است.
 
روحشان هنوز رشد نکرده است....
آقای میانجی می فرمودند: کسی برای من نقل کرد: که در رمی جمرات یکی از حجاج سنگی را به سر حاجی ایرانی زد، او نیز برگشت و به آن حاجی سنگ زننده فحش داد. به او گفتم: فحش می دهی؟ دوباره فحش داد. گفتم: چرا دو بار فحش دادی؟ گفت: چون فحش دادن کفاره دارد و من هم به اندازه گفتن دو فحش پول دارم، دو بار فحش دادم وگرنه اگر پول بیشتری داشتم، بیشتر فحش می دادم.
ببینید این حاجی هنوز مفهوم شعائر الله را درک نکرده است و هنوز در بند این است که باید در چنین مواردی دلم را خنک کنم. برخی از انسانها تنها از نظر جسمی رشد کرده اند، اما روحشان هنوز کوچک مانده است.
 
هر چیری که از روی ظلم از دست ما رفته است، دیگر آن را پس نمی گیریم.
آقا رسول الله فرمودند:« مُرُوَّتُنا أَهل البَیتِ، العَفوِ عمَّن ظَلَمَنا وَ إِعطاءُ مَن حَرَمَنا» مردانگی ما اهل بیت این است که در مورد کسی که به ما ظلم کرده است گذشت می کنیم. در جریان فتح مکه هر چه به حضرت گفتند که یا رسول الله به منزلتان تشریف ببرید حضرت فرمودند:«وَ هَل تَرَکَ عَقیلٌ لَنا داراً(بحارالانوار ج29 ص 396)» "عقیل که برای من خانه ای نگذاشته است" گفتند: یا رسول الله! خانه اتان را پس می گیریم. با اینکه در آن زمان قدرت در دست پیامبر بود ولی حضرت فرمودند: «مُرُوَّتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنَا وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَنَا( بحار الأنوارج‏74 ص143)» "هر چیری که از روی ظلم از دست ما رفته است، ما دیگر آن را پس نمی گیریم"
 
هر چه از شما برده ایم، پس می دهیم!!!
حاج ملا حسینقلی همدانی با کاروانی می رفتند که دزدان به کاروان زدند و همه دار و ندار ایشان را به غارت بردند. راهزنان که بعدا متوجه شدند ایشان ملا حسینقلی همدانی هستند و عالم بزرگواری می باشند فورا به کاروان برگشته و اموال ایشان را نیز آوردند و گفتند: آقا ما را ببخشید. ما هر چه از شما برده ایم، به شما پس می دهیم. آقا فرمودند: همان زمان که شما اموال مرا غارت کردید، من فورا دست به دعا بر داشتم و گفتم که خدایا به اینها غضب نکن، این اموال مال من است و من از آنها گذشتم و اموالم را به آنها بخشیدم، به همین خاطر من دیگر نمی توانم این اموال را از شما باز پس بگیرم. فقط یک کتاب وقفی در میان آن اموال بود که چون متعلق به من نیست و وقفی می باشد، آن را به من پس بدهید.
 
علم آنها به مرتبه شما قد نمی دهد...
آقای حسن زاده آملی (مدظله العالی) می فرمایند: به همراه چند نفر از دوستان جهت درس معالم نزد استادی رفتیم. اولین جلسه درس را که شروع کردیم دیدیم که عجب اشتباهی کرده ایم، ایشان اصلاً چیزی نمی دادند. فکر کردیم چه بکنیم، دوستانم گفتند: که ما نمی توانیم عمر خود را تباه کنیم و از جلسه بعدی یکی یکی کلاس را ترک کردند. من فکر کردم که اگر کلاس درس ایشان را ترک بکنم، ایشان سر شکسته خواهند شد. به همین خاطر در کلاس درس ایشان حاضر می شدم و وقتی استاد از من می پرسیدند: چرا دوستان شما به کلاس نمی آیند؟ من از درس ایشان تعریف می کردم و می گفتم که علم آنها به مرتبه شما قد نمی دهد. آقای حسن زاده می فرمایند: من یکسال در درس معالم این استاد حاضر شدم، بدون اینکه بهره و فایده ای برای من داشته باشد. فقط به خاطر اینکه ایشان دلشکسته نشوند.
 
پسرم برای من حسناتی نمی فرستد...
شخصی نقل می کرد: که در خواب دیدم، که در برزخ هستم و ارواح همگی از جلوی من حرکت می کنند همه به راحتی می رفتند، فقط یکی از آنها لنگان لنگان پشت سر آنها حرکت می کرد. ا ز او پرسیدم این چه حالتی است که تو داری؟ چرا پای تو می لنگد؟ گفت: اینها را که می بینی، همگی دارای فرزندان صالحی هستند و برای آنها حسناتی می فرستند. به خاطر همین است که آنها با نشاط می باشند، اما فرزندان من ناباب هستند. این شخص می گوید از خواب بیدار شدم و رفتم و پسر آن مرد را پیدا کردم. فهمیدم این پسرلباسشویی می کند و بسیار فقیر و عصبانی می باشد. او را درر کنار رودی مشغول شستن لباس یافتم، به او گفتم : فلانی! من پدر تو را در خواب دیدم و وضع خوبی هم نداشت و گفت که پسرم برای من حسناتی نمی فرستد. در این لحظه پسر عصبانی شد و مشتی را پر از آب کرد و به اطراف پاشید و گفت: بیا! اینهم احسان پدرم. من به منزل برگشتم. شب در خواب دوباره پدر او را دیدم، که بسیار خوشحال بود. پرسیدم حالت چطور است؟ گفت: در کنار آن رود یک ماهی کوچک از بی آبی در حال مرگ بود. وقتی پسرم آن آب را به اطراف پاشید، آن ماهی کوچک دوباره به رودخانه بازگشت. خداوند متعال به خاطر همین کار، این احسان را در حق من کرده است.
این قصه می خواهد به ما و به جوانترها یاد بدهد، که حتی زندگی یک ماهی کوچک هم دارای ارزش می باشد. پس با این حساب چطور آمال و آرزوهای دختری جوان را زیر پا می گذارند و به سادگی با دخالت پدرو مادر، این ارتباط مقدس را پاره می کنند.
 
بیرو ن از اینجا چه کاری انجام می دهی؟
از آقا رسول الله پرسید: یا رسول الله قلب من مرده است! چگونه می توانم آن را زنده کنم؟
چند چیز باعث مردن قلب می شود: پرخوری، پر خوابی، پر حرفی، سه تا " پر" اند که انسان را خالی می کنند.
از آقا رسول الله پرسیدند: یا رسول الله این چه حالتی است که وقتی خدمت شما می رسیم، حال معنوی خوبی داریم، ولی وقتی از نزد شما خارج می شویم، دیگر این حال را نداریم؟ چرا قلب ما به این صورت است ؟ حضرت فرمودند: چون در جایی که من هستم شیطان وجود ندارد. یعنی برو و ببین که در بیرون از اینجا چه کاری انجام می دهی، که شیطان به سراغ تو می آید و تو حال معنوی برای نماز خواندن نداری؟
 
لذت سجده
امام سجاد (علیه السلام) وقتی می خواستند نماز بخوانند مانند سنبلی می لرزیدند، ایشان سالی چند بار پینه های پیشانی خود را بر می داشتند. انسان چقدر باید لذت معنوی بکشد، تا این گونه به سجده بیافتد.
آقای حسن زاده آملی (مدظله العالی) می گفتند: به سجده بیفتید و تا مراد خود را نگرفته اید بلند نشوید.
 
سجده، نزدیک ترین حالت بنده به خدا
مرحوم نخودکی (قدس سره الشریف) در مشهد سجده های طولانی داشت. وقتی می خواستند دربهای حرم مطهر را ببندند با وجود اینکه می دیدند، ایشان سجده رفته اند، درها را می بستند. چون می دانستند که ایشان همانطور در سجده خواهند ماند.
یکی از خادمان حرم می گوید: بارها دیده بودم ایشان به سجده رفته اند، در حالی که مقدار زیادی برف بر روی ایشان نشسته است و ایشان همچنان در سجده اند.
شاید باورش برایتان سخت باشد، که آقای بروجردی (قدس سره الشریف) دعای کمیل را در سجده می خواندند. حضرت می فرمایند: نزدیک ترین حالت بنده به خداوند، حالت سجده است.
 
باید پول او را زیاد کنم
به میرزای شیرازی گفتند: آقا! فلان طلبه کباب می خورد، منظورشان این بود که به این طلبه کم پول بدهید. پرسید: کباب می خورد؟ پاسخ دادند: بله. آقا گفت: این طلبه کباب خوراست، پس من باید بر اساس شأن او به او پول بدهم. باید پول او را زیاد کنم. در حالی که آن شخص آمده بود تا با این اخبار پول دریافتی طلبه را کم کند.
 
قبل از مرگش مبتلا به بلیه ای می شود...
امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند:
«مَا مِنَ الشِّیعَةِ عَبْدٌ یُقَارِفُ أَمْراً نَهَیْنَا عَنْهُ فَیَمُوتُ حَتَّى یُبْتَلَى بِبَلِیَّةٍ تُمَحَّصُ بِهَا ذُنُوبُهُ إِمَّا فِی مَالِهِ وَ إِمَّا فِی وُلْدِهِ وَ إِمَّا فِی نَفْسِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا لَهُ ذَنْبٌ وَ إِنَّهُ لَیَبْقَى عَلَیْهِ الشَّیْ‏ءُ مِنْ ذُنُوبِهِ فَیُشَدَّدُ بِهِ عَلَیْهِ عِنْد(بحار الأنوار ج‏10 ص114)»
"اگر کسی شیعه من باشد و کاری انجام دهد که ما آنرا نهی کرده ایم، خداوند متعال باید او را تطهیر کند"
- جهنم برای این است که تطهیر صورت بگیرد، اما شیعه باید دراین دنیا تطهیر گردد-
به این عبارت دقت کنید: حضرت می فرمایند: «مَا مِنَ الشِّیعَةِ عَبْدٌ یُقَارِفُ أَمْراً نَهَیْنَا عَنْهُ» "شیعه ای نیست که مرتکب گناهی شود، که ما گفته ایم آنرا انجام مده، الّا اینکه خداوند او را قبل از مرگش یا در مالش، یا در فرزندش یا در جانش، مبتلا به بلیه ای می کند، تا از گناهانش تطهیر یابد، تا اینکه خدای تعالی را ملاقات کند. در حالی که هیچ گناهی ندارد". خداوند چنین بنده ای را تحت فشار قرار می دهد.
بعد حضرت می فرمایند: گاهی با این همه ابتلاها و فشارها باز هم شخص تطهیر نمی شود، خداوند حالت احتضار چنین شخصی را سخت می کند بطوری که جان وی به راحتی از تن به در نمی رود.
 
نفرین نماز
حضرت فرمودند: نماز را اول وقت بخوان، نماز ناله ها دارد، نماز نفرین و دعا دارد، گاهی نمی دانی کارت از کجا خراب شده است. در روایت است که حضرت می فرمایند: َ«إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا بِغَیْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّه ‏(الکافی ج‏3 268)»
"اگر شخصی بدون عذر، نماز اول وقت را نخواند، نماز نفرینش می کند و می گوید: مرا ضایع کردی، خدا تو را ضایع کند"
 
مگر تو را الان صدا کرده ام؟
مرحوم آقای بهلول می فرمودند: اگر پدری بچه اش را موقع ظهر صدا بزند، اما بچه نزدیک غروب بگوید: بله پدر. پدر به او چه می گوید؟ حتما با تندی می گوید: مگر من تو را الان صدا کرده ام؟
پس خداوند هم وقتی که موقع ظهر تو را به نماز می خواند و تو آن را تا غروب به تأخیر می اندازی، با تو چنین خواهد کرد.
در روایت آمده است که: «فأوّل الوقت رضوان اللَّه و آخره عفو اللَّه (الحکم الزاهرة ص285)» "نماز اول وقت رضوان الله و آخر وقت غفران الله است"
اینکه با تعبیرغفران از نماز آخروقت یاد کرده، حاکی از آن است که نمازآخر وقت، یک نوع معصیت هست. هرچند این معصیت مصطلح نیست-چون شرع خودش اجازه داده است-
 
بیدار شو که آقا شیخ مرتضی پشت در نشسته اند....
آقا شیخ مرتضی زاهد(رضوان الله تعالی علیه) که ساعتها باید در مورد ایشان برایتان بحث کنم، شبی به جلسه اخلاق تشریف بردند. جلسه طول کشید و ایشان شب دیرهنگام بر گشتند. برای اینکه اهل خانه اذیت نشوند و نیز شب در خانه زدن مکروه است، ایشان همانجا پشت در خانه خویش نشستند. همسرایشان نقل می کنند: خوابیده بودم، در خواب حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم، به من فرمودند: بیدار شو! که آقا شیخ مرتضی پشت در نشسته اند. رفتم در را باز کردم، عرض کردم: آقا چرا اینجا نشسته اید؟ فرمودند: نخواستم شما را اذیت کنم.
 
حضرت آدرسش را داده اند.
روزی آقا شیخ مرتضی زاهد (رضوان الله تعالی علیه ) مقداری سهم سادات به دستشان رسید، آن را لای یکی از کتابها گذاشتند تا به سید فقیری بدهند، اما فراموش کردند که کجا گذاشته اند و هر چه گشتند نتوانستند آن را پیدا نکردند. می فرمایند: روزی در خانه به صدا درآمد، رفتم دیدم سیدی دم در خانه است فرمود: "آقا، حضرت به شما سلام رساندند و فرمودند: که لای فلان کتاب مبلغی خمس است، آن را به من بدهید" من هم رفتم و دیدم، بله خمسی که نمی توانستم پیدا کنم، لای همان کتابی است که حضرت آدرسش را داده اند.
 
آنگه رسی به دوست که بی خواب و خور شوی...
مرحوم علامه طباطبائی (قدس سره الشریف) در یکی از کتابهایش می نویسد: سه نفر وارد شهری شدند و قرار گذاشتند شب را هر کدام در جایی مهمان باشند. دو نفر از آنها رفتند و میهمان شخص ثروتمندی شدند، اما سومی گفت: من هم خودم را میهمان خدا می کنم. به معبد رفت اما کسی را ندید، حتی خادم معبد هم به استقبال او نیامد و تا سحر گرسنه ماند. صبح که شد، هر سه یک جا جمع شدند. اولی گفت: دیشب عجب غذایی خوردم – در روایات است که آقا رسول الله هیچ گاه از غذا خوردن تعریف ننمودند، غذا را نه مدح می کردند و نه ذم- دومی گفت: غذاهایی که من خوردم از مال تو هم بهتر بود. سومی گفت: من هم میهمان خدا بودم و بعد ساکت شد.
خدای متعال به پیامبر آن زمان وحی کرد و فرمود: برو به فلان بنده ام، بگو: به عزت و جلالم قسم، وقتی به خزانه غیبم، نگاه کردم، چیزی نفیس تر از گرسنگی، برای پذیرایی از تو نیافتم.
خواب و خورت ز مرحله عشق دور ساخت     آنگه رسی به دوست که بی خواب و خور شوی
مرحوم آقای مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) می فرمودند: آن چیزهایی که ما بعد از مردنمان قرار است ببینیم، حضرت علامه طبا طبائی، الان آنها را می بینند. چون به "موتوا" عمل کرده اند.
 
تحمل تجلی خداوند محال است...
هنگامی که حضرت موسی به کوه طورآمد به خداوند متعال عرض کرد «رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْک‏(اعراف 143)» "خداوندا خودت را به من نشان بده" حضرت موسی عرض کرد: "ربّی" یعنی خدای من. حضرت موسی در این خواسته اش از کلمه "من" استفاده کرد که نباید چنین می گفت، در ادامه خواسته اش عرض کرد: " أرنی" یعنی خود را به من نشان بده. یک "من" دیگر هم به کار برد. در واقع حضرت موسی در این یک جمله دو تا "من" بکار برده است. خداوند فرمود: ای موسی تا موسویت تو وجود دارد مرا نمی توانی ببینی. وقتی حضرت موسی از خود خارج شد واز دست خودش خلاص شد، خداوند را دید و غش کرد.
چون تحمل تجلی خداوند، محال است. پس آن چیزی که حضرت موسی در کوه طوردید، چه چیزی بوده است؟ مگر می شود خداوند تجلی بکند و یا مظاهراولیه خداوند که حضرات معصومین هستند، تجلی کنند یا اینکه آقا صاحب العصر و الزمان تجلی بکند و انسان بتواند آنرا تحمل بکند؟
 
باید از الفاظ شروع کند!!!
حضرت آیت الله پهلوانی (رضوان الله تعالی علیه) می گقتند: اگر انسان می خواهد به مقام تجرّد دست یابد و بخواهد از منیات خارج شود، باید از الفاظ شروع کند. یعنی لفظ "من" را کمتر استفاده کند. سپس آقا فرمودند: در مدت حدود بیست سالی که در مجالس اندرونی و بیرونی علامه طباطبائی، حضور داشتیم هیچ وقت ندیدیم که علامه بگویند: "من" و هر وقت می خواستند بگویند: "من" دنبال آن می گفتند: "بنده" و می گقتند: "من بنده"
 
گفتا که محو ما شو، آنگه ببین تو مایی...
فردی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: می خواهم خداوند را ببینم، آیا امکان دارد؟ حضرت فرمودند: بله امکان دارد، اما به شرطی که گناه نکنی. گناه چیست؟ خودت!
شخصی از یکی از عرفا پرسید: می خواهم خداوند را ببینم، چه باید بکنم؟ گفت: برو گم شو. آن شخص گفت: به من فحش می دهی؟ گفت: نه ! برو گم شو. یعنی اینکه وقتی طبیعت انسانی ات، محو شود. می توانی خدا را ببینی .
گفتم که مائی ما، ما را ز تو حجاب است           گفتا که محو ما شو، آنگه ببین تو مایی
ره را دونام گفتند زیرا که فصل و وصل است   پیوند دوست گشتی، از خویش اگر جدایی
 
در بازار باش، ولی بازاری نباش!
شخصی به امیر المومنین (علیه السلام) عرض کرد: یا علی می خواهم وارد بازار بشوم و به کسب بپردازم، آیا دنبال این کار بروم یا نه؟ حضرت فرمودند:«کُن فی السُّوقِ و لا تَکُن مِن اَهلِهِ» "در سوق (بازار) باش ولی بازاری نباش" در دنیا باش، ولی دنیوی نباش خداوند تو را خلق نکرده است، که منسوب به بازار شوی.
 
تو منسوب به ما هستی.
شب معراج به پیامبر گفتند: که یک حاجت مقبوله بخواه، چون پیامبر انسان کامل بود، باید چیزی می خواست که همه چیز در درون آن باشد. پیامبر عرض کرد: خداوندا! مرا به خودت منسوب بکن. خداوند متعال فورا این آیه را نازل فرمود: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏(اسراء 1)» "تو منسوب به ما هستی"
 
شیطان برخی را برای نماز شب بیدار می کند...
در روایت هست که شیطان آمد و حضرت یعقوب را برای نماز شب بیدار نمود. حضرت به او گفت: تو اهل نماز شب نیستی، چرا مرا برای نماز شب دعوت می کنی؟ راستش را بگو می خواهی، چه بکنی و چه نیتی داری؟ شیطان گفت: می خواهم به تو خیر برسانم. پاسخ داد: اینگونه نیست، حقیقت را بگو؟ شیطان گفت: راستش را بخواهی، دیدم اگر به نماز شب برنخیزی فردا آنقدرغم و غصه خواهی خورد، که آن درد تو را به مقام بالاتری خواهد رساند. خواستم تو را برای نماز شب بیدار کنم، تا از درد فردا و رفعت فردایت ممانعت به عمل آورم.
 
او یک عمر به من لبیک گفته!!
یکی از علما می گوید: شخصی در حال احتضار بود، بالای سرش رفتم و برایش تلقین گفتم. در این حال مکاشفه ای دست داد. دیدم که به این فرد تلقین می گویم، او نیز شهادتین را می گوید. اما جلوی در شیطان نشسته و به شهادتین این فرد لبیک می گوید. به شیطان گفتم: خدا لعنتت کند، این فرد خدا را صدا می زند! تو چرا لبیک می گویی؟ شیطان گفت: چون او یک عمر به من لبیک گفته است.
 
من عاشق خدا هستم...
مرحوم آخوند همدانی می فرماید: با خدا شرط کرده ام، خدایا اگر خواستی مرا به جهنم ببری، ببر. منتها از در پشتی ببر. بگذار آنهایی که موعظه شان کرده ام، مرا نبینند.
حضرت امیر المومنین (علیه السلام) می فرماید: خدایا اگر مرا به جهنم ببری، به اهل جهنم، خواهم گفت: من عاشق خدا هستم.
 
وقتی کاری را بلد نیستید، چرا وارد آن می شوید؟
شخصی حاجتی داشت، خیلی متوسل به امام رضا(علیه السلام) شد. اما حاجتش را نگرفت، موقع برگشتن از حرم چشمش به قبر شیخ بهائی افتاد، عرض کرد: یا شیخ، آقا امام رضا که حاجتم را نداد، شما یک عنایتی بفرمائید. همان شد که می خواست و آن شخص حاجتش را از شیخ بهائی گرفت. اما متوجه شد که با بر آورده شدن خواسته اش توی چه چاهی افتاده است و چه گرفتاری برایش پیش آمده، برگشت مقابل ضریح حضرت امام رضا(علیه السلام) ایستاد و عرض کرد: آقا از شما متشکرم که حاجت مرا ندادید، بعد آمد جلوی قبر شیخ بهائی و عرض کرد: ای شیخ! وقتی کاری را بلد نیستید، چرا وارد آن می شوید؟ مرا نیز گرفتار کردید.
 
ما شما را در همه حال دوست داریم....
جناب ابوبصیر یا یکی از اصحاب، جنب بود. ناگهان می بیند که حضرت صادق(علیه السلام) از آن سمت کوچه می آیند، خواست فرار کند، تا حضرت او را درآن حال نبیند، اما نتوانست و لذا عبا را بر سر کشید و کنار دیوار مخفی شد. حضرت وقتی به او رسید، فرمود: از ما مخفی نشو، ما شما را در این حالتان نیز دوست داریم.
 
بگذارید حقی را که بر گردن من دارید، ادا کنم.
آقای میانجی (رحمة الله علیه) می فرمودند: حتی آن زمان که شمشیر را به گلوی مبارک ابا عبدالله گذاشته بودند، آن حضرت، خطبه می خواندند. با اینکه تمام اهل بیت حضرت را شهید کرده بودند، اما ایشان قاتلان فرزندانشان را به راه راست دعوت می نمودند. در واقع حضرت می خواستند به آنها بفهمانند، که اگر دعوت مرا بپذیرید، شما را قبول می کنم ولو اصحاب و اهل بیت مرا شهید کرده اید.
اما آنها با صوت و کف و سر و صدا نمی گذاشتند، ایشان فرمایش خود را تمام کنند. حضرت می فرمودند: آرام باشید و بگذارید، حقی را که به گردن من دارید، ادا کنم.
 
غضب خدا نیز عین رحمت است.
آیت الله انصاری شیرازی می فرمودند: صفات جلال هم به صفات جمال برمی گردند، خداوند فقط صفات جمال دارد، چرا؟ مگر دعای کمیل را نخوانده اید، که در اول دعا آمده است:«اللّهمّ انّى اسئلک برحمتک الّتى وسعت کلّ شئ(صحیفه علویه، ص 196)» "رحمت تو هر شیء را فرا گرفته است"
خدا رحمت کند آقای میانجی را که می فرمود: خدایا مرا حداقل یک شیء حساب کن، تا رحمتت مرا هم بگیرد.
آقای انصاری شیرازی می فرمودند: یکی از مصادیق شیء، غضب خداوند است، رحمت خداوند غضب خداوند را نیز در بر دارد. در نتیجه غضب خدا، عین رحمت است. در روایات است که خداوند می فرماید: ِ«سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِ(الکافی ج‏1 443)» "رحمتم، مقدم برغضبم است". پس در جایی که غضب می کند، به این خاطر است که می خواهد لطف نشان دهد، تو را اعتلا دهد.
 
نمونه ای از لطافت روحی ...
چندین قرن پیش مسترقی می نویسد: در دمشق بودم، دیدم کنیزی کوزه اش را پر از آب چشمه کرده و می آید، ناگهان کوزه از دستش افتاد و شکست و کنیز نشست و شروع کرد به گریه کردن، که جواب مولایم را چگونه خواهم داد.
دیدم مردی آمد و کنار کنیز نشست و گفت: دخترم گریه نکن در اداره اوقاف ، موقوفه ای است که واقف آن، موقوفه را وقف کرده فقط برای کنیز یا نوکری که کوزه اش شکسته باشد. شکسته های کوزه را بیاور، سالم آن را تحویل بگیر.
مستشرق می گوید: من خیلی تعجب کردم، آنها را دنبال کردم. به اداره اوقاف رسیدند، دختر شکسته های کوزه را تحویل داد و یک کوزه سالم برایش آوردند.
شما را به خدا، زیبائی روحیه واقف را ببینید، با خود اندیشیده که اگر کنیزی یا نوکری کوزه مولایش را شکست،غیر از مولایش که کس دیگری را ندارد، پس چه جوابی به او خواهد داد؟ من با مال خود کاری می کنم، که هیچ کنیزی یا نوکری موقع شکستن کوزه غمگین و ناراحت نباشد، غصه از دلش بیرون آید.
 
حیا کنید، این چه کاری است که می کنید؟
یک نفر از اهل باکو با من صحبت می کرد و می گفت: که من از اردبیل یک خاطره خوبی دارم. زمانی که برای اولین بار، راه بین دو کشور باز شده بود، من با همسرم به اردبیل آمده بودم و چون با فرهنگ شما آشنائی نداشتم، در خیابان دست همسرم را گرفته بودم و راه می رفتم. یک زن چادری مسن ما را در این حالت دید، در آن لحظه رو به ما کرد، و گفت: حیا کنید، این چه کاری است که می کنید؟ آن مرد می گفت که این بهترین خاطره من از اردبیل است، که این مردم چقدر با غیرت هستند، چقدرعفیف هستند که حتی به این مورد کوچک هم حساس می باشند.
 
با آتش، برای خودت فخر درست نکن...
حضرت می فرمایند: روزگاری فرا خواهد رسید که مرد مخیر می شود، مابین "عجز" و "فخور".
فخور یعنی فخر کردن به فرشهای گرانقیمت، فخر کردن به جهازیه. حضرت می فرمایند: «یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ یُخَیَّرُ الرَّجُلُ بَیْنَ الْعَجْزِ وَ الْفَخُورِ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الزَّمَانِ فَلْیُخَیِّرِ الْعَجْزَ عَلَى الْفَخُور( روضة الواعظین ج‏2 ص484)»
"مرد مخیر می شود، بین فخوروعجز. یعنی اگر مالی را از راه حرام به دست آورد، فخر می کند و اگر بگوید: که نه! من نمی توانم از راه حرام کاری را انجام دهم، همه خواهند گفت: که فلانی عجز دارد و کاری از دستش بر نمی آید" آقا رسول الله می فرمایند: اگر کسی آن دوران را درک نماید وعجز را در برابر فخور اختیار نماید، دیگران می گویند که فلانی عاجز است و هیچ کاری از دستش بر نمی آید، اما حذر کن از اینکه با آتش، برای خودت فخر درست بکنی. همه اینها نتیجه ناپاکی است.
 
صدقات آنها را برگرداندید، چون فاسق هستند.
زبیده را بعد از مرگ خواب دیدند و پرسیدند که تو زمانی که در مکه آب نبود به مکه آب آوردی، خداوند در آن دنیا به شما چه ثوابی دادند؟ گفت:هیچ چیزی به من ندادند. پرسیدند: چرا؟ گفت: چون پولی که خرج کردم از مال خودم نبود و زکات آن را نپرداخته بودم. خداوند ثواب آن کار را به صاحب مال داده است.
خداوند می فرماید:« وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُون‏(توبه 54 (» "صدقات آنها را برگرداندید چون فاسق هستند"
 
کسی که به کربلا برود، دیگر نباید برگردد.
یکی از فضلا می گوید که از حضرت پرسیدم: اگر نتوانستم به کربلا بروم، چه کار بکنم؟ حضرت فرمودند: هر کجا بیرق حسین (علیه السلام) باشد، همان جا حرم حسین (علیه السلام) است.
در محضر آقای دولابی (رحمة الله علیه) بودیم. شخصی نوحه می خواند، وقتی نوحه تمام شد، آقای دولابی فرمودند:ایشان ما را به کربلا بردند. کسی که به کربلا برود، دیگر نباید برگردد.
 
واردات و صادرات خود را کنترل کنید...
علمای اخلاق می گویند: "به هلک من هلک" "هر کسی هلاک شد، به خاطر این است که واردات و صادرات خود را کنترل نمی کند". توجهی ندارد که اگر واردات حرام باشد، صادرات هم حرام می شود. مثال آن همانند تخم مرغ و تخم اردک است که مزه تخم اردک به خاطر اینکه اردک در لجن زارها تغدیه می کند، مانند تخم مرغ خوشمزه نیست و مزه نسبتا بدی دارد.
 
سختی حفظ دین در آخر الزمان....
یک جوانی به من تلفن زده بود و می گفت: خجالت می کشم، با شما صحبت کنم. می گفت: که من معتاد شده ام، اما نه معتاد به مواد مخدر و یا سیگار و قلیان. پرسیدم: پس به چه چیز اعتیاد پیدا کرده ای؟ گفت: من آدم معتقد و پایبندی هستم و نماز میخوانم و از نظر دینی هم ریشه دار هستم، ولی به صفحات خاص اینترنتی معتاد می باشم. وقتی که به آن صفحات نگاه می کنم، می گویم که دیگر این آخرین بار است، ولی دوباره جذب می شوم و نگاه می کنم. می دانید که منظور وی سایت ها و صفحات مستحجن می باشد. حالا می توان فرمایش پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) را که فرموده اند:"کسی که در آخر الزمان بخواهد دین خود را حفظ کند، مانند آن است که آتش را در دست گرفته است" و در جای دیگر حضرت فرموده اند:" هر کسی بخواهد در آخرالزمان دین خود را حفظ کند، مانند کسی است که شاخه خاردار را با یک دست گرفته و دست دیگرش را برای کندن خار به سمت مخالف میکشد" یعنی حفظ دین در آخرالزمان به این اندازه سخت و مشکل است.
 
نتیجه ترک لقمه حرام...
حضرت می فرمایند: ترک یک لقمه حرام، نزد خداوند بهتر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی. حالا خودت هرم احکام را ترسیم بکن و ببین که نماز در این هرم جای زیادی اشغال می کند یا ترک لقمه حرام؟
حضرت می فرمایند:«لَرَدُّ دَانِقٍ مِنْ حَرَامٍ یَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ سَبْعِینَ أَلْفَ حِجَّةٍ مَبْرُورَة (جامع الأخبار 157)» "برگرداندن یک دانه از حرام بهتر است، از هفتاد هزار حج مقبول" حال ببین که در این هرم ترک حرام جای بیشتری می گیرد یا حج مقبول.
 
برو بفروش این چشمی که داری.....
در قضیه اسارت کربلا وقتی کاروان مشغول حرکت بود، حضرت امام سجاد(علیه السلام) گریه می کردند. حضرت زینب (علیها السلام) سؤال نمودند که چرا گریه می کنید؟ امام فرمودند: این شترها به یکدیگر می گویند: آرام حرکت کنید، که اینها اهل بیت پیامبر هستند، براین گریه می کنم، که این حیوانات دلشان برای ما سوخت، اما اهل کوفه دلشان نسوخت. اگر گوش؛ گوش باشد و چشم، چشم، این تسبیح را در همین دنیا هم می شنود و هم می بیند.
برو بفروش این چشمی که داری                   که در دیدن ندارد استواری
یکی چشمی دگر بی غش و بی عیب           به دست آور برای دیدن غیب