چرا انسان می میرد؟

 

الف) انسان برای زندگی ابدی و کامل و بدون نقص آفریده شده و زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است، تا در قالب این جسم به کمال و لیاقت زندگی در آن جهان برسد و با عبادت استحقاق آن درجات را پیدا کند. وقتی به کمال رسید، چون زندگی جاوید و بدون محدودیت و نقص در این جهان مادی و محدود و در این بدن مادی ممکن نیست، با مرگ ،روح به جانی دیگر منتقل میشود که ظرفیت روح را داشته باشد و همه نعمت‏هایش ابدی و جاودان باشد . مرگ، فانی و نابود شدن نیست، بلکه انتقال از جایی به جای دیگر است. مرگ نسبت به دنیا مرگ است، اما نسبت به عالم برزخ و قیامت، حیات و زنده شدن است.

یک مثال، مطلب را ساده می‏کند. وقتی نطفه انسان در رحم مادر شکل گرفت، زمان لازم برای کمال این نطفه و طفل نه ماه است و بعد از نه ماه باید به مکانی و زمانی مناسب با مرحله نهایی کمال؛ یعنی، دنیا منتقل شود .دیگر نگه داشتن او در مکان اول به مصلحت و نفع او نیست.پس او اگرچه از شکم مادر بیرون رفته ودیگر اجازه حضور در آن مکان را ندارد، اما در دنیا تولد یافته است. با این نگاه مرگ خود نعمتی الهی و مطابق حکمت است.  از دیگاه قرآن مرگ نیستی و نابودی نیست وخداوند کسی را از بین نمیبرد . قرآن کریم از مرگ با عنوان "توفّی" یاد کرده است(1).

این واژه در لغت، به معنای گرفتن چیزی به طور تمام و کمال است. در زبان عربی، هر گاه کسی چیزی را به کمال و تمام و بدون هیچ کم و کاستی دریافت کند، از این کلمه استفاده می‏شود (2).

قرآن می‏فرماید: (اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِک الَّتِی قَضَی عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی؛ (3)"خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می‏ستاند،  [ نیز] روحی را که در [ موقع ]خوابش نمرده است می‏گیرد. پس آن [ نفسی‏] که مرگ را بر او واجب کرده، نگه می‏دارد و آن دیگر [ نفس‏ها] را تا هنگامی معین [ به سوی زندگی دنیا ]باز پس می‏فرستد".

در این آیه، هم از مرگ و هم از خواب - که شباهتی به مرگ دارد - به "توفی" و سپس به "امساک" نگهداشتن، تعبیر شده ؛  علاوه بر آنکه مرگ را وصفی برای روح شمرده ؛ یعنی، روح به وسیله مرگ، بدن مادی را ترک کرده و وفات می‏کند.

 از این آیه و مشابه آن استفاده می‏شود مرگ، تحویل گرفتن است؛ یعنی، آدمی هنگام مرگ با تمام شخصیتش - که روح او است - در اختیار مأموران الهی قرار می‏گیرد و آنان انسان را دریافت می‏کنند.

بنا بر این: اوَلاً، مرگ از دیدگاه اسلام، نیستی و نابودی نیست؛ بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر بوده ؛ روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی او است. (4)

ثانیاً، از آن جایی که روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلی خود، به نظام مادی و دنیای خاکی آمده است، با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد. به دنیا آمدن جنبه موقتی از حیات انسان است تا در این عرصه ،گوهر وجود خود را نمایان سازد که آیا گوهری نیک از خود به نمایش میگذارد یا گوهری زشت و ناپسند.

انسان آمیخته  از یک اصل و یک فرع است. اصل، "روح" و فرع، "بدن" آدمی است. روح که حقیقت اصلی انسان است، از عالم مجردات بوده وبه عالم مادی هبوط کرده است؛ اما بدن خاکی از عالم طبیعت و ماده بوده و با حقیقت روح - که از عالم مجردات است - بیگانه می‏باشد. از آن جایی که انسان از ابتدای خلقتش روی زمین به سوی خداوند در حرکت است،(یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه)؛ "ای انسان! حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد." (5)، با "مرگ" سرفصل خاصی از این حرکت را در سیر به سوی خداوند، شروع می‏کند و بر اساس آن، جدایی میان روح مجرد و بدن خاکی می‏افتد و با مرگ، روح به منزلی از منزل‏هایی که در مسیر حرکتش به سوی وطن اصلی و اولی خود وجود دارد، بر می‏گردد.

امام صادق(ع) این حقیقت را چنین توضیح می‏دهد:

"... و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده است. هنگامی که خداوند این دو شأن را باهم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر می‏شود؛ زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول کرده است. هنگامی که خداوند میان آن دو شأن مفارقت ایجاد کند، آن مفارقت، "مرگ" است. در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت. بنابراین حیات در زمین و مرگ در آسمان است. این بدین جهت است که در هنگام مرگ، میان روح و جسد [ مادی‏]، جدایی ایجاد می‏شود؛ روح به قدس اولی بازگردانده می‏شود و جسد در همان زمین باقی می‏ماند؛ زیرا که از شأن دنیا است". (6)

بنا بر این، مرگ "بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودی و نیستی".

 

پینوشتها:

1. نساء (4)، آیه 97؛ انفال (8)، آیه 50؛ سجده (32)، آیه 11؛ اعراف (7)، آیه 37؛ غافر (40)، آیه 77؛ مائده (5)، آیه 117؛ نحل (16)، آیه 28، 23 و 70؛ یونس (10)، آیه 46 و 104؛ رعد (13)، آیه 40؛ زمر (39)، آیه 42؛ محمد(47)، آیه 27

2. فرهنگ بزرگ جامع نوین، نشر مرکز فرهنگ جامع  تهران  مجلد 2 (3 - 4) ص 1723.

3. زمر (39)، آیه 42

4. قیامت (75)، آیات 26 و 30

5. انشقاق (84)، آیه 6

6. محمد باقر مجلسی ، بحارالانوار، نشر دار الا حیا  التراث العربی، بیروت 1403 ق ، ج 6، ص 117، ح 4.

7. همان، ج 79، ص 171.

8. همان.

9. امالی الشیخ الطوسی، منشورات مکتبةالداوری، قم ص 184؛ صدوق معانی‏الأخبار، نشر ، مؤسسة اعلمی، بیروت، ص 143.

10. بحارالأنوار، همان، ص 174، ح 8.

11. معانی ‏الأخبار، همان، ص 287.

12. علامه طباطبایی،شیعه در اسلام نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1348ش.، ص 101.

13. نقل از :  امام خمینی چهل حدیث نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1378ش.، ص 461.