برترین القاب، \"العبد\" است.

به آقای بهجت (رحمة الله علیه) هر چه اصرار کردند، دفتر باز کند، آقا فرمودند:من یک طلبه هستم ، چگونه دفتر باز کنم.
وقتی آقا در مشهد مقدس اقامت داشتند، منزل ایشان را عوض نمودند، ایشان ناراحت شدند که چرا منزل را عوض نموده اید؟
وقتی می خواستند رساله ایشان را تکثیر کنند و قصد داشتند که در عنوان رساله لقبی برایشان بنویسند، آقا فرمودند چیزی ننویسید و در نهایت نوشتند:\" العبد محمد تقی بهجت\". که البته خود این عنوان لقب بسیار بزرگی است، اگر این لقب درست شود همه چیز تامین شده است.
   
 
 
مگر روشنایی روز است که مرا نگه می دارد؟
در یکی از شبها مرحوم علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) را به یک میهمانی دعوت می کنند، در آن زمان کوچه ها تاریک بوده است. در نتیجه راه رفتن برای ایشان در چنین وضعی سخت بود، یکی از آقایان پیشنهاد می کند، که آقا اگر چنین مراسمی در منزل خودتان باشد بهتر است، وقتی که شما را به منزل دیگران دعوت می کنند، تشریف نبرید، الان شب است و تاریکی همه جا را فرا گرفته است. ممکن است حضرتعالی در این سن وسال زمین بخورید– توحید را ببینید– فورا آقا می فرمایند: مگر در روز، روشنائی روزاست که مرا نگه می دارد؟ و این آیه مبارکه را تلاوت می فرمایند: «قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُون؛ ( انبیاء 42)» "چه کسی شبها و روزها شما را از آسیب هایی که می خواهد به شما برسد، حفظ می کند. آیا روشنایی است که شما را نگه می دارد؟"
 
بقیه اش یادم نیامد!!
مرحوم علامه جعفری (اعلی الله مقامه الشریف) می فرمودند: شخصی از اهالی یک روستایی آمد و گفت: آقا آیا ممکن است برای تبلیغ به روستای ما بیایی؟ در خواست ایشان به من برخورد و گفتم: خیر. سپس رفتم جلو برای خواندن نماز جماعت، گفتم :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ -إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» بقیه اش یادم رفت دوباره تکرار کردم اما باز هم بقیه اش یادم نیامد از پشت سرم همان روستایی گفت: «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ».
 
ای وای تاریک شدم.
پادشاه مملکتی به اطرافیانش گفت: اگر فلان عارف را بر سر سفره خویش دعوت کنیم، نخواهد آمد، چه کار کنیم؟ یکی گفت: حال که ایشان غذای شاه را نمی خورند دستوربدهید کبکی بعنوان غذای ایشان بگیرند که اگر چنین کنید ایشان غذا را خواهند خورد.
عارفی را دعوت کردند و گفتند: برای شما به جای غذای شاه، غذای دیگری از بیابان تهیه شده است. ایشان نیز قبول نموده و آمدند، همین که عارف یک لقمه از آن غذا را خورد فریاد زد: ای وای تاریک شدم.
پادشاه گفت: اینکه شما خوردید،غذای من نبود، از بیرون برایتان تهیه کرده اند. آقا فرمودند: سر سفره شما رنگ گرفته است، تو با حیازت خود پرنده را مالک شدی"من در واقع باز هم از ملک تو غذا خوردم"
 
غیراز حق چیز دیگری نمی تواند، به قلب ایشان راه پیدا کند.
آقای اراکی در مورد آقای خوانساری که دامادشان بودند، می فرمودند: ایشان جزو بوّابین است. عرض کردند: آقا بوّابین یعنی چه؟ فرمودند: ایشان دم در قلبشان نشسته اند، وغیراز حق چیز دیگری نمی تواند به قلب ایشان راه پیدا کند.
بنده به یکی از عرفا عرض کردم: آقا به جایی نرسیده ام، اشکال از کجاست. فرمودند: مراقبه ات ضعیف است، آنجا را درست کن.
 
امروز متوجه شده ام که بخیل نیستم .
طلبه ها دیدند که علامه بحر العلوم خوشحال است. عرض کردند: آقا چرا اینگونه خوشحال هستید؟ فرمود: 20 سال است که از خداوند می خواهم بخل را از من بردارد، امروز متوجه شده ام که بخیل نیستم .
 
عجیب بود که آقا قهوه را میل نفرمودند.
مؤسس حوزه آیت الله حائری قهوه را خیلی دوست داشتند. حضرت آیت الله آقای مشگینی می فرمودند: ایشان به یک میهمانی رفته بودند، صاحب خانه که می دانستند ایشان قهوه دوست دارند، قهوه درست کرده بودند.
اما با وجود اینکه آقا قهوه را دوست داشتند، فرموده بودند: نه! من قهوه نمی خورم! این ماجرا مورد تعجب همه شده بود که چرا با وجود اینکه ایشان قهوه را آنقدر دوست دارند، میل نفرمودند؟ بعدا که یکی از آقایان به صاحبخانه عرض کرده بود: عجیب بود که آقا قهوه را میل نفرمودند.
صاحبخانه می گوید: فلانی عجیب تر از آن را من برایت بگویم. وقتی ما داشتیم قهوه را درست می کردیم، قطره خونی در آن افتاده بود، بعدا به آقا عرض کردم: آقا چطور شد که شما قهوه را میل نفرمودید؟ فرمودند: من همینکه به قهوه نگاه کردم از آن مشمئز شدم.
 
 این خانه صاحب دارد...
علی بن حسین (علیه السلام) جلوی در مسجد می ایستاد و وارد مسجد نمی شد، عرض می کردند: آقا چرا وارد مسجد نمی شوید؟ حضرت می فرمودند: این خانه صاحب دارد، بگذارید ابتدا از صاحب خانه اجازه بگیرم، بعد وارد شوم. عرض می کردند: آقا چطور متوجه می شوید که به شما اجازه داده شده است؟ حضرت می فرمودند: در آستانه در آنقدر ایستاده و یا ربّ یا ربّ می گویم تا اشک از چشمم سرازیرمی شود، آن هنگام است که می فهمم صاحبخانه اجازه داده است.
 
ربّنا ...ربّنا!!
حضرت آیت الله میانجی (اعلی الله مقامه الشریف) می فرمودند: در مسجد الحرام بودم که حضرت علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه ) را دیدم، پیش ایشان رفتم و عرض کردم: آقا خدا را با چه زبانی بخوانیم؟ فرمودند: با همان زبانی که پیغمبران الهی خدا را با آن زبان خوانده اند. عرض کردم: پیامبران خدا را با چه زبانی خوانده اند؟ فرمودند: مگر قرآن نخوانده اید؟ پیامبران خدا را با اسم "ربّ" می خواندند، یا می گفتند: "ربّنا" و یا می خواندند:"ربّ"
 
حسین کشته اشک چشم است...
آیة الله بهجت (رحمة الله علیه) می فرمودند: وقتی کربلا مشرف شدید و موقع ورود به بارگاه اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دیدید حال ندارید، وارد نشوید، بروید دوربزنید. چون اذن دخول حرم ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) اشک چشم است. چرا؟ چون خودتان فرموده اید: "قتیل العبرات" حسین کشته اشک های چشم است. این اشک چشم است، که تو را با حسین هماهنگ می کند.
 
فرزندم مهدی وقتی بیاید...
آقا رسول الله (صل الله علیه وآله و سلم) زمانی که می خواستند حضرت مهدی (سلام الله علیه) را معرفی کنند، نفرمودند: فرزند زهراست، نفرمودند: فرزند علی است، با اینکه این بزرگواران حضور داشتند، دست گذاشتند بر پشت ابا عبدالله، در حالی که ایشان خردسالی بیش نبودند و فرمودند: فرزندم مهدی، پسر این فرزندم می باشد، چرا؟ چون حضرت می خواستند بفرمایند: فرزندم مهدی وقتی بیاید، راه کربلا را در پیش خواهد گرفت، راه حسین و هدف حسین را ادامه خواهد داد.
 
دو تومانی امام حسین و شاه یک جا جمع نمی شود!!
یکی از علما نقل می کند: در خواب دیدم شکم روحانی ساواک را پاره کردند و از داخل آن اسکناس های دو تومانی را بیرون آورند و گفتند: دو تومانی امام حسین و شاه یک جا جمع نمی شود. چون آن زمان برای روضه خوانی دو تومان می داده اند.
 
وانمود کن که دلت شکسته است....
در روایت هست اگر وارد مسجد الحرام شدی و دیدی دلت نشکسته، ادای دل شکسته را در بیاور. یعنی خدا حتی ادای دل شکسته شدن را هم قبول دارد. تباکی کن و وانمود کن که خدایا! دل من شکسته، من هم گریه می کنم. همچنانکه در مورد امام حسین هم روایت است که"من بکی اوبکی اوتباکی" یعنی
هر کسی گریه کند، یا بگریاند، یا وانمود کند که گریه می کند، امام حسین آن را هم می پذیرد و اثر دارد زیرا تباکی اظهارتعلق است.
 
یا اطهر الاطهرین
از عارفی پرسیدند: زیباترین نام خداوند متعال از میان حدود هزار اسم کدام است؟ عارف گفت: "یا اطهر الاطهرین" برای خدا اسمی زیباتر و وصفی بالاتر از این وجود ندارد.
 
مظهر یگانگی خدا، ما هستیم!!
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:«مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِکَ الْأَمْر(کافی ج‏1 ص 193)» "خداوند یکی است و برای این یگانگی مظهری خلق کرده است" که حضرت می فرمایند: "این مظهر مائیم". َ «نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَد(بحار الأنوار ج‏65 ص 1)»
ما دومی نداریم. شما اگر بخواهید برای حضرت امام صادق (علیه السلام) نمونه دیگری پیدا کنید، نمی توانید.
 
خداوند مرا تطهیر کرده ...
حضرت زهرا (سلام الله علیها) وقتی در مسجد خطبه فدکیه را ایراد می فرمودند، سوالی مطرح نمودند، که اگر زمانی کسی شهادت بدهد، من بی عفتی کرده ام، چه می کنید؟ یکی از آنها که از رؤسا بود، بلند شد و گفت: شهادت را تنفیذ کرده و بر تو حد جاری می کنیم.
حضرت فرمودند: تو بر خدا و قرآن کفر ورزیدی، مرا خداوند تطهیر کرده است. مگر می توانی بر من حد جاری کنی و یا در حق من شهادت شهود را قبول کنی! پس تو اصلاً قرآن را قبول نداری!! این مظهر "یا اطهرالاطهرین" است.
 
معراجة إلی الله و معراجی الی السَّماء
حضرت فرمودند: نگویید یونس به درون شکم ماهی رفت و در دریا فرو رفت و من برای معراج به آسمان رفتم، اینطور نیست. اونیز مانند من به معراج رفت «لا تُفَضِّلُونِی عَلَی یُونُسَ بنِ مَتَّی فانّ معراجَهُ إلی الله ومعراجی الی السَّماءِ» وقتی حضرت موسی خواست با خدا حرف بزند، دانست که این مقام، عجب مقامی است.
فلذا وقتی خداوند فرمود: موسی آنچه در دست توست، چیست؟ قاعدتاً ایشان می بایست عرض می کرد "هی عصای" این عصای من است. اما ایشان سخن گفتن را طول داد چون عظمت مقام را می دید و لذا عرض کرد:«قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمی‏ وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْر(طه18 )» “چنین مقامی، برای انسان آنچنان مستی می آورد که نوعا انسان آن را نچشیده و از این مقامها محروم مانده است.”
 
 من به قلب مجرم هم وارد می شوم.
حضرت علامه حسن زاده آملی (مدظله العالی) می فرمایند: ما در این عالم محروم نداریم. خدای متعال وارد قلب همه می شود، حتی قلب کافر «کَذلِکَ سَلَکْناهُ فی‏ قُلُوبِ الْمُجْرِ(شعراء 200)» خداوند می فرمایند: من به قلب مجرم هم وارد می شوم، اما چه کنم که ظرفی که وارونه باشد، رحمت مرا نمی تواند در خود جای دهد. هرچه در آن بریزی، چیزی باقی نمی ماند؟
و لذا خداوند می فرماید«فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِه(رعد 17)» "تمام دره ها را به قدرظرفیتش پر می کنیم" کدام دره است که بر اساس ظرفیتش پر نشود؟ و لذا کلمه محروم نداریم، محروم یعنی استحقاق دارد، اما چیزی به او نمی دهند. در حالی که در عالم اینگونه نیست.
 
مثل آنها نباش!!
راوی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: آقا بستگانم با من قطع رابطه کرده اند، حضرت فرمودند: تو برو، رابطه ات را قطع مکن. عرض کرد: آقا رفته ام.
حضرت دوباره فرمودند: دوباره برو، عرض کردم: آقا بارها رفته ام. حضرت فرمود: باز هم برو. بعد یک قانون کلی برای راوی فرمودند:«وَ لا تَکُن مِثلهُم» "مثل آنها نباش" اگر قرار باشد آنها بگویند: ما قهر کرده ایم و تو هم بگویی: من نیز قهرکردم، نمی شود.