ایشان آستانه در را نیز می بوسیدند 
مرحوم آقای میانجی می فرمودند: مردم عامی وقتی به زیارت امام رضا (سلام الله علیه) می روند بدون اینکه حتی فکر بکنند که شرک می کنند آستان حضرت را می بوسند اما بعضی وقتها یک عالم دچار شبهه می شود. آقای مرعشی وقتی به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) می رفتند در را نیز می بوسیدند.


هرکاری کردم، شما هم همان کار را انجام دهید 
یکی از آقایان می گفت: ما روزی به یکی از کشورهای آسیای شرقی رفته بودیم. در آنجا قرار بود یک بازی ورزشی صورت بگیرد و چون به ایران احترام خاصی قائل بودند، گفتند: بازی ها را شما افتتاح کنید. وقتی برای افتتاح آمدیم، دیدیم تعدادی دختر نیمه عریان از آن طرف می آیند و با همه دست می دهند. 
رئیس گروه ایرانی که فرد زیرکی بود فکر کرد که اگر با آنها دست بدهد اعتقاداتش را زیر پا گذاشته است و اگر دست ندهد به آنها بی احترامی کرده است. ضمناً کانال ها و دوربین های بین المللی تلوزیونی هم در حال تهیه برنامه بودند. رییس هیأت ایرانی به اطرافیان گفت: من هر کاری کردم شما هم همان کار را انجام بدهید. وقتی آن دختران آمدند، هیأت ایرانی به نشان احترام به آنها، مانند ژاپنی ها به رکوع رفتند.


فارغ التحصیل از دانشگاه بازار 
گاهی انسان برای اینکه قلب کسی را نشکند باید یک مهارت اجتماعی بکار گیرد؛ در یک جلسه ای چند نفر بودند که فردی می خواست آنها را معرفی نماید. شخصی که معرفی می کرد، همه را یک یک معرفی می کرد که فلانی از دانشگاه لندن است، 
فلانی فارغ التحصیل از دانشگاه آمریکا است، فلانی فارغ التحصیل از دانشگاه کانادا است، تا اینکه به فردی رسید که بازاری بود و سواد آنچنانی هم نداشت. این فرد وقتی می خواست او را معرفی بکند برای اینکه او را نشکند گفت: ایشان فارغ التحصیل از دانشگاه بازار هستند!


شما پوست بز را می بوسید؟ 
مرحوم سید عبدالحسین شرف الدّین عاملی صاحب کتاب شریف "المراجعات"_خدا می داند این شخص چقدر به مکتب اهل بیت خدمت کرده است، هر کسی از اعتقادات حرفی برای گفتن دارد، جیره خواران ایشان است_ وقتی در مکه به دیدار پادشاه عربستان می روند، قرآن بسیار نفیسی را به او هدیه می دهند. 
وقتی پادشاه قرآن را می گیرد، آن را می بوسد. در این موقع مرحوم سید عبدالحسین می گویند: شما پوست بز را می بوسید؟! شما شرک ورزیدید. 
پادشاه گفت: من که به خاطر پوست بز آن را نمی بوسم بلکه به خاطر آیات قرآن که در درون آن نوشته شده است آن را بوسیدم. مرحوم سید عبدالحسین گفتند: ما هم اگر ضریح پیامبر را می بوسیم به خاطر خود ضریح نیست بلکه به خاطر شخصی است که در داخل ضریح مدفون است، پس چرا به ما می گویید که شرک می ورزید؟ 
پادشاه در آن لحظه دستور داد که بگذارید از این به بعد ضریح پیامبر را ببوسند. در زمان مرحوم شرف الدّین که وهابیت نمی توانست کاری انجام دهد اما بعد از ایشان دوباره گرفتاری ها شروع شد. 
اگر پیامبر از من بخواهد من او را می بخشم 
ابن الباز می گوید: من 30 سال است که امام جماعت حرم پیامبر هستم اما یکبارهم نشده که قبر پیامبر را زیارت بکنم و یا بگویم "السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّه‏" من به این مرد وهابی گفتم: پس چرا فرزندان حضرت یعقوب می گویند: «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (یوسف : 97) یعنی ای پدر! تو از خدا بخواه که ما را ببخشد. پس چرا آنها مستقیم سراغ خدا نرفتند؟ 
بعد گفتم: پس چرا خداوند در قرآن می فرماید: هرکس گناهی انجام دهد و سراغ پیامبر برود، اگر پیامبر از من بخواهد من او را می بخشم. پس چرا خداوند در اینجا نمی گوید که مستقیم سراغ من بیا؟ 
من گفتم: عقلاً برای من ثابت کن ببینم که حیات و ممات چگونه در شرک و توحید تأثیر دارد که اگر پیامبر زنده بود می توانی این جمله را بگویی و شرک نیست ولی اگر پیامبر فوت کرد گفتن این جمله شرک است؟بعد گفتم: اولاً بگو چرا اگر حیات نداشته باشد مساوی شرک است؟ ثانیاً اگر من ثابت کنم که پیامبر و ائمه حیات دارند چه می گویی؟ 
آن وهابی گفت: این حیات، حیات برزخی است. من گفتم: حیات برزخی در مشرکین هم وجود دارد همانطور که در جنگ بدر جنازه مشرکین را در چاهی انداختند پیامبر (صلی  الله علیه و آله و سلم) بر سر چاه ها آمده با آنها صحبت کردند. 
از طرف دیگر خود امام اشعری _که از نظر اعتقادی همه این افراد به ایشان منتهی می شوند چون معتزله در عالم از بین رفته اند_ یک کتاب در خصوص اثبات حیات و زنده بودن پیامبر (صلی  الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) نوشته است نه حیات برزخی که در همه وجود دارد.


نعیم یعنی تشیّع و امامت 
جناب ابوخالد کابلی می گویند: میهمان حضرت امام باقر (علیه السلام) بودم که برایم غذا آوردند. حضرت فرمودند: بفرمایید بخورید. غذا را که خوردم، دیدم عجب غذای خوشمزه ایست. حضرت فرمودند: ابوخالد، نظرت چیست؟ عرض کردم: آقا جان! غذایی پاک تر و پاکیزه تر از این غذا نخورده بودم، اما به یاد آیه ای افتادم «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» (تکاثر : 8) 
ابوخالد فکر می کرد که مراد از عبارت "نعیم" در آیه، همین نعمت های ظاهری است که خداوند به انسان داده است که یکی از آنها همین غذاهایی است که خداوند به ما عطا می فرمایند. 
حضرت برای اینکه معنی حقیقی نعیم را به وی یاد داده باشند و اینکه به او بفهمانند شأن خداوند أجلّ از این است که در مورد آب و غذایی که به انسان می دهد بخواهد حساب بکشد. می فرمایند: مراد از نعیم، تشیّع و امامت است که از آنها سؤال خواهند نمود. تویی که توفیق یافته ای شیعه امیرالمؤمنین شده ای، از این نعمت سؤال خواهند کرد.


ظاهر و رباطن اعمال امامت است

حضرت امام رضا (علیه السلام) پرسید: این آیه را چگونه تفسیر می کنید؟ عرض کرد: علمای عامه اینگونه تفسیر کرده اند که مراد از نعیم آب خنکی است که در تابستان در هوای گرم نوشیده می شود. حضرت فرمودند: درست نیست، مراد آیه سؤال از امامت است که انسان را به هر سو بخواهد می کشاند، باطن اعمال، امامت است؛ ظاهر اعمال، امامت است. 

 

آداب آراستگی در سیره پیامبر 
غرض این بود که انسان باید از نعمت های الهی استفاده کرده و همیشه تمیز و پاکیزه باشد. حضرت پیامبر آنقدر عطر استفاده می نمودند که هم محاسن شریفشان و هم موی سر مبارکشان زرد رنگ شده بود، چونکه بدن مؤمن نباید بوی بد بدهد، خداوند خوشش نمی آید. 
یک درهم برای خضاب خرج کنی بهتر است از این که ... 
حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی را دیدند که لباس های نامناسب پوشیده است فرمودند: پول برای خرید لباس مناسب داری؟ عرض کرد: بله، فرمودند: خداوند دوست دارد وقتی نعمتی به کسی می دهد آن را در ظاهر وی ببیند. 
حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنقدر عطر استفاده می نمودند که همه اصحاب می دانستند، به طوری که روزی مرد نصرانی می خواست برای ملاقات با حضرت، هدیه ای نیز با خود ببرد؛ وقتی سراغ اصحاب رفت و از آنها پرسید: چه چیزی را به عنوان هدیه ببرد، در جوابش گفتند: حضرت عطر را دوست دارند. 
حضرت می فرمودند: یک درهم را برای خضاب خرج کنی بهتر است از اینکه هزار درهم در راه خدا خرج کنی . حتما می دانید خضاب را استفاده می کنند برای اینکه جوان دیده شوند. خضاب ما هم همین رنگ هایی است که متداول است، که البته بعضی ها به اشتباه، استفاده از این رنگ ها را بد می دانند. بعد حضرت فرمودند: خضاب 14 خصلت دارد و آنها را برای راوی فرمودند.


بیرون بیاید اما عطر نزند 
در روایت است که "لَا تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّه‏" (مانع آمدن کنیزان خداوند به مساجد خدا نشوید؛ بحارالانوار ج87 : 354) کنیزان خداوند یعنی خانم ها؛ وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهراء(علیها السلام) در آسمان ها خوانده شده، 
خداوند به حضرت زهراء (علیها السلام) عنوان " أَمَةَ اللَّه‏" عطا فرمودند یعنی کنیز خداوند.حضرت می فرمایند: مانع از آمدن زن ها به مساجد نشوید، اما از سوی دیگر دستور این است: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏» (الأحزاب : 33)، بیرون بیاید اما عطرنزند، آرایش نکند.


اسباب فقر در روایات 
حضرت می فرماید: اگر ظرف آب در خانه بود روی آن را بپوشان، مبادا چیزی در آن بیفتد و گرنه فقیر می شوید. همه این ها رموز طهارت اند، مبادا این ها را مسائل کوچکی حساب کنی! همه این ها کشف ذائقه صاحب شریعت است. 
حضرت می فرماید: با هر چوبی دندان هایت را خلال نکن فقیر می شوی، لباست را در حالی که به تن داری ندوز، فقیر خواهی شد، اگر صابون پیدا نکردی، دستت را گل مالی نکن، اگر باید لباسی شسته شود آن را رها نکن، با شانه شکسته محاسنت را شانه نزن فقیر می شوی، با دندانت ناخن هات را کوتاه نکن، دچار فقر می شوی.


دستورالعمل نحوه برخورد با والدین 
از نظر اخلاقی به پدر و مادر می فرماید: اولاد را به خاطر کارهایی که انجام می دهند و شما را عصبانی می کنند لعنت نکنید که فقیر می شوید. به اولاد می فرماید: موقع راه رفتن جلوتر از بزرگترها راه نرو، وقتی بزرگ شدی دچار فقر می شوی، جلوتر از معلمت راه نرو عاقبت خوبی نخواهد داشت، وقتی می خواهی پدر و مادرت را صدا بزنی با اسم شان صدا نزن دچار فقر می شوی، 
حتی به خاطر صمیمیت بیشتر نیز این کار را نکن خلاف ادب است. می فرماید: در حق پدر و مادر نفرین نکن اولادی که در حق پدر و مادر نفرین کند سراسر عمر را با فقر دست و پنجه نرم خواهند کرد. 
رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ ... 
گاهی وقتی نماز می خوانید این دعا را بخوانید،_حداقل هفته ای یکبار_: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ» (ابراهیم: 41) پدر و مادر وجوداتی هستند که شیره جانشان را به کام فرزندان ریخته اند. مادری به پسرش گفت: اگر فلان کار را بکنی شیرم را حرامت می کنم. 
پسر گفت: مادر! حرام کنی، می روم برایت 5 من شیر می خرم. کسی باید به آن پسر می گفت: تو چه شیری می خواهی بیاوری و او چه شیری به تو داده است؟! حضرت می فرماید: هرکس شیرینی محبت ما را در دلش چشید در حق مادرش دعا کند چرا که از شیر مادرش این شیرینی محبت به او سرایت کرده است.


سخی باش! 
حضرت به پدر می فرماید: تو که بزرگ خانه هستی و خرج خانه با توست، در نفقه سخت گیری مکن. اگر در نفقه سخت گیری کردی منجر به فقر می شود. در منزلت سخی باش، نترس که ترس از جانب شیطان است اما در جانب خداوند ترس وجود ندارد. 
فیض این عالم از من سرازیر می شود 
حضرت فرمود: "یَا کُمَیْلُ لَا تَأْخُذْ إِلَّا عَنَّا تَکُنْ مِنَّا" (هر چه می خواهی از ما اخذ کن تا از ما باشی؛ وسائل الشیعه، ج 27 : 103) حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: "کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِیعَتِنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَةِ غَیْرِنَا" (وسائل الشیعه، ج27 : 117) 
هر کس از دستگیره ما نگیرد از ما نیست، اگر دست در دستگیره غیر ما انداختی، خواهی افتاد. تمام زیبا یی ها و مال در این عالم به واسطه آن ها سرازیر شده و لبریز می شود. خوب به نکته دقت کنید امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: "یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْل‏" (نهج البلاغه، خطبه 3) یعنی فیض این عالم از من سرازیر می شود یعنی خدا به واسطه من عطا می کند.


واسطه فیض خداوند 
«سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» (فتح: 11) گفتند: یا رسول الله! مال و اولاد ما را مشغول کرد نتوانستیم در جنگ شرکت کنیم و از شما بسیار شرمنده شده ایم «فَاسْتَغْفِرْ لَنا» یا رسول الله! 
شما برای ما طلب مغفرت کنید، شما به خدا بگویید که ما کار را خراب کرده ایم. پس چرا پیغمبر نمی گوید مستقیماً بخواهید، اینکه من برای شما طلب استغفار کنم شرک است، خیر اینگونه نیست، حضرات معصومین (علیهم السلام) واسطه فیض خداوندند. 
هرکس می خواهد بوی این گلها را یکجا بگیرد..... 
پیامبر می فرماید: "رَائِحَةُ الْأَنْبِیَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ رَائِحَةُ الْحُورِ الْعِینِ رَائِحَةُ الْآسِ وَ رَائِحَةُ الْمَلَائِکَةِ رَائِحَةُ الْوَرْدِ وَ رَائِحَةُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ الْآسِ وَ الْوَرْدِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا وَصِیّاً إِلَّا وُجِدَ مِنْهُ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ فَکُلُوهَا وَ أَطْعِمُوا حَبَالاکُمْ یُحَسِّنْ أَوْلَادَکُم". 
(بوی انبیا بوی به است، بوی ملائکه بوی گل یاس است، بوی حورالعین بوی گل سرخ است هرکس می خواهد بوی همه این گل ها را یکجا بگیرد، دخترم زهرا را بو کند؛ بحار الأنوار، ج 63 : 177) 
اگر می خواهید این تلخی به شیرینی تبدیل شود صلوات بفرستید........ 
آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در نخلستان نشسته بود، حضرت علی (علیه السلام) نیز نزد او بود. در این هنگام زنبور عسلی بالای سرشان پرواز می کرد، آقا رسول الله از حضرت پرسید: یا علی! می دانی این زنبور چه می گوید: پاسخ داد: خیر یا رسول الله نمی دانم. 
حضرت فرمود: بدان که این زنبور امروز ما را مهمان کرده است، می گوید که یا رسول الله! در فلان جا عسل جمع کرده ام علی را بفرست آن عسل را بیاورد. امیرالمؤمنین فوراً رفته و عسل را آورد. 
زنبور هنوز در مقابل پیامبر بود، آقا رسول الله به این زنبور فرمود: اگر کسی بخواهد خودِ گل را بخورد تلخ است تو که این شهدها را از گل ها بر می داری، چه می کنی که این تلخی به شیرینی تبدیل می شود؟ 
زنبور گفت: یا رسول الله! درست است که این شکوفه ها و گل ها و غنچه ها بسیار تلخ هستند اما ما هنگامی که روی گل می نشینیم بر ما الهامی می آید که همه شیرینی ها در آن الهام است، خداوند متعال به ما الهام می کند: اگر می خواهید این تلخی به شیرینی تبدیل شود سه بار بر محمد و آل محمد صلوات بفرستید.


شیرینی در اهل بیت است 
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: این را بگو تا ایمانت کامل شود_چون شیرینی همواره در کمال است_بگو: "حرف من، عقیده من در همه چیز آن است که اهل بیت گفته اند، هر آنچه که به من رسیده و هر آنچه که نرسیده، هر آنچه که اعلام شده و آنچه که اعلام نشده ست، 
حتی چیزی که اعلام نشده و در دل امام صادق (علیه السلام) است". چنین نیت کنید تا شیرینی یابید، چرا که شیرینی در اهل بیت (علیهم السلام) است.


کور کورانه به کربلا نرو
درست است که چشم مردم ترازو است اما حضرت فرمود: خودت را به قرآن عرضه بدار، بعد از آن اگر فهمیدی که ارزش تو آن چنان نیست حتی اگر به تو بگویند دُرّ و جواهر هستی اما تو خودت می دانی که چنان نیستی (به تعبیر حضرت استاد: گردو هستی)، 
فریب این سخنان را نخواهی خورد. نگو دُرّ هستم بلکه واقعیت را بگو (بگو من این هستم). معیار و اصول را در دست بگیر به همه جا برو. به کربلا هم می روی با اصول حرکت کن.


آن کس که می دهد و می گیرد خداست 
آخوند خراسانی در قضیه مشروطه هر چه داشت خرج کرد و جیبش خالی شد، شهریه طلبه ها را نداشت، خودش هم اجاره نشین بود. آخر سر می خواست به مسجد کوفه برود، گفت: وسایل مرا ببرید می خواهم در مسجد کوفه بمانم. 
ناگهان آقایی پولی آورد و همه خوشحال شدند که برای حوزه پول رسید و مقرری حوزه برقرار خواهد شد. در این حین سیدی برخاست و چیزی در گوش آخوند خراسانی گفت. آخوند خراسانی هم، همه پول ها را به سید داد. 
شاگردان سؤال کردند که آقا! شما همه پول را به ایشان دادید، خودتان که می دانید اوضاع حوزه چگونه است. آخوند شروع به گریه کرد. گفتند: آقا! مگر ما چه گفتیم که شما گریه می کنید. آخوند گفت: "به این گریه می کنم که نتوانستم شما را درست تربیت کرده و بزرگ کنم. 
شما تا به حال متوجه نشده اید که آن کس که می دهد خداست و آن کس هم که می گیرد خداست. تازه دارید می گویید که ای وای چطور خواهد شد؟ "


دین برای تمیزی ظاهر اهمیت قائل است 
شخصی می خواست ازدواج کند، به او گفتند: خودت را آماده کن و بیا فلان جا که پدر دختر می خواهد تو را ببیند. او نیز شلخته ترین لباس هایش را پوشید و رفت. وقتی پدر دختر او را با لباس های شلخته دید جواب رد داد. از این شخص پرسیدند که چرا با چنین لباسی به اینجا آمدی؟ 
گفت: کسی که مرا به خاطر لباس هایم می پسندد، من خانواده او را نمی خواهم. اما این شخص کاملاً در اشتباه است و غلط فکر می کند. متأسفانه در بسیاری از رفتارهای ما اثری از عقلانیّت دیده نمی شود چه در عرفیات و چه در دینیّات. در عین حال که دین ارزش انسان ها را در لباس آنها نمی داند اما برای ظاهر اهمیت قائل است.


معرفة الاسباب فقط در محضر حضرات معصومین (علیهم السلام) است 
آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لباسشان همیشه منظم و مرتب بوده و با ظاهری آراسته و زیبا در همه جا حضور داشتند. حضرت گاهی آثاری برای تمیزی ظاهری می فرمایند که ما از کشف رابطه بین آن چیز و اثر آن ناتوانیم. 
مثلاً حضرت در مورد روغن زدن به موهای سرشان می فرمایند: "إنَّ الدُّهنَ یُذهِبُ البُؤسَ" ( روغن زدن به موهای سر، غم و غصه را از قلب انسان خارج می کند؛ سنن النبى صلى الله علیه و آله، ج‏1: 100) 
چه رابطه ای بین روغن زدن و از بین رفتن غم و غصه وجود دارد؟ اصلاً نمی شود کشف کرد چون علم آن که معرفة الأسباب نامیده می شود فقط در محضر حضرات معصومین (علیهم السلام) است چون که خداوند عالم را در مرأی و منظر حضرات معصومین (علیهم السلام) خلق نموده است و لذا به تمام روابط موجود در عالم علم دارند.


هفته ای دوبار آقا صاحب العصر نزد ایشان یودند 
یک وقتی با روح جناب شیخ بهائی ارتباط یرقرار کرده بودند، ایشان گفته بود: مرا رها کنید بروم، یکی از علمای شیعه از دنیا رفته است که هفته ای دو بار آقا صاحب العصر والزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزد ایشان بودند. ارتباط را رها کرده، آمدند دیدند که مرحوم آیت الله حجت (اعلی الله مقامه الشریف) از دنیا رفته است.


اگر با خبر بودم زودتر می آمدم 
گدایی بود که همیشه سر راه مردم می نشست و می گفت: مردم! والله به خدا دیر آمدم. یک روز او را دیدند که صبح نشده آمده و باز هم می گوید: مردم! والله به خدا دیر آمدم. گفتند: خانه خراب! هنوز آفتاب هم طلوع نکرده است، از این هم زودتر می خواهی بیایی؟ 
گفت: شما نمی فهمید من چه می گویم. من قبلاً نمی دانستم که در گدایی (در خانه حق) چقدر برکت است، اینکه می گویم" مردم والله، به خدا، دیر آمدم" منظورم این است که قبلاً من بی خبر بودم، اگر باخبر بودم زودتر می آمدم.


نتیجه تواضع و تکبّر 
در روایت است که حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: "مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِه " ‏(هر کس تکبر می کند یا زور گویی می کند به خاطر ذلتی است که آن را در خودش یافته است؛ کافی ج 2 : 312) 
وقتی انسان در تکبر افتاد حتما زمین خواهد خورد، خداوند متعال می فرماید: "الْکِبْرِیَاءُ رِدَائِی وَ الْعَظَمَةُ إِزَارِی فَمَنْ نَازَعَنِی فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهُمَا قَصَمْتُه‏" ( کبریا و عظمت لباس من اند، هرکس در چیزی از آن دو با من منازعه کند، او را می شکنم؛ بحارالانوار، ج70: 192) 
و لذا در روایت دیگری حضرت (علیه السلام) می فرماید: "مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّه‏". (هرکس برای خدا تواضع کند، خداوند بالایش می برد و هرکس تکبر کند، او را پایین خواهد کشید؛ وسائل الشیعه ج14 : 515)


خدایا به حساب ما رسیدگی کن 
در روایت است که خداوند در روز قیامت متکبر را به صورت مورچه محشور می کند و در روز محشر چنین شخصی، زیر پای مردم لگد مال می شود. روایت می خواهد بگوید اگر متکبر شوی در روز قیامت لگد مال خواهی شد، زیر پای چیزهای زیادی خواهی ماند. در روایت است که چنین فردی آنقدر زیر پای مردم می ماند تا حساب خلایق به اتمام برسد. آیا می دانید حساب خلایق چه قدر طول می کشد؟ 
در روایت است که خلایق آنقدر منتظر حسابرسی می مانند تا این که به خدا عرض می کنند: "یا ربِّ حَاسِبنَا وَ لَو إلَی النَّار " (بحارالانوار ج7 : 103) خدایا به حساب ما رسیدگی کن اگر چه به آتش مان بیفکنی.


خدایا مردی به این عظمت...... این همه سادگی و بساطت 
خدا رحمت کند استاد ما آیت الله پهلوانی را هر وقت به این روایت می رسید آنقدر از چشمانشان شک جاری می شد. این مرد از اعاجیب روزگار بودند. ایشان جزو اندرونی های علامه طباطبایی (قدس سرّه الشریف) بودند. فقط ایشان به اندرونی راه داشتند. وقتی ایشان می آمدند علامه از ایشان سؤال می کرد: توبره عرفانت را آوردی؟ و سپس درس را شروع می کرد. 
آقای پهلوانی (اعلی الله مقامه الشریف) سخنان علامه را در قالب مکتوباتی آورده اند. از جمله تألیفات ایشان: 
1- کتاب جمال آفتاب، که شرح کامل دیوان حافظ بوده و تقریرات درس حضرت علامه طباطبایی است. این کتاب در 10 مجلد چاپ شده است.2- سرّ الاسراء فی شرح حدیث المعراج، قبلاً در 2 مجلد عربی چاپ می شد اما اخیراً به صورت متن عربی همراه با ترجمه فارسی در 4 مجلد چاپ شده است. 
حضرت آیة الله پهلوانی در شهر قم در یکی از محله های قدیمی در خانه ای کاه گلی سکونت داشتند. وقتی بنده محضر ایشان می رفتم، در را که باز می کردم، می دیدم ایشان در حیاط روی پله نشسته اند و کنارشان یک جعبه چوبی که کیسه ای روی آن کشیده شده قرار دارد که بنده بر روی آن می نشستم. داخل خانه هم که می شدی حیرت می کردی که خدایا! مردی به این عظمت در چنین خانه محقّری زندگی می کند، این همه سادگی و بساطت.


عالمی دیگر و آسمان ها و زمینی دیگر 
به این آیه توجه فرمایید: " بَلْ هُمْ فی‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ" (ق: 15) یعنی ای پیامبر! این ها هنوز در مورد "خلق جدید" دچار تردید هستند. منظور از "خلق جدید" چیست؟ در ذیل این آیه شریفه امام باقر (علیه السلام) به جابر می فرماید: 
"یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ سَکَنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً[خلقاً] مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ یَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ 
تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ أَوْ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ وَ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّین‏". 
(ای جابر! وقتی که خدا این عالم را فانی می کند و بهشتیان را به بهشت و دوزخیان را به جهنم می افکند دوباره عالمی دیگر خلق می کند، دوباره عبادت ها شروع می شود و توحید شروع می گردد. برای آن ها آسمان ها و زمینی دیگر خلق می کند. 
ای جابر! شاید گمان می کنی که خدا فقط این عالم را خلق کرده است یا خدای متعال غیر از شما هیچ بشری نداشته است؟ قسم به خدا که خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم خلق کرده است که تو در آخر این عوالم و آدمیان قرار داری؛ بحارالانوار ج8 : 374) 
آنگونه که نافله شما را به خداوند نزدیک می سازد خود واجب نمی تواند 
حضرت می فرماید: با هیچ عملی همانند نوافل انسان نمی تواند به خداوند نزدیک شود. نماز صبح 2 رکعت نافله دارد، نماز ظهر 8 رکعت، نماز عصر8 رکعت، نماز مغرب 4 رکعت و نماز عشاء 2 رکعت نافله نشسته دارد. 
نافله شب هم 8 رکعت می باشد به اضافه 2 رکعت نافله شفع و یک رکعت نافله وتر. آنگونه که نافله شما را به خداوند نزدیک می سازد خود واجب نمی تواند. خداوند متعال می فرماید: 
بنده من! با این نوافل آن چنان به من نزدیک می شود که من چشم بنده ام می شوم و او با من می بیند، گوش بنده ام می شوم و او با من می شنود، زبان بنده ام می شوم و او با من حرف می زند، همانگونه که بارها چنین احوالی از معصوم دیده شده است.


مرجعیت همه اش را گرفت 
یکی از عرفا می گوید: دیدم آقای بروجردی از قبر خویش در مسجد اعظم خارج شده،وارد مسجد اعظم شد و در منیر نشست و این آیه را خواند: «یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّه‏» (الزمر : 56) آقای بروجردی چقدر عظمت داشتند؟ چقدر مساجد در داخل و خارج ایران بنا کرده اند. 
چقدر مجتهد تربیت کرده اند. آقای فلسفی در مجلس ترحیم ایشان در فیضیّه بالای منبر فرمود: حضرت آیت الله بروجردی (دام ظله) _یعنی سایه اش مستدام باد_ مجلس به هم خورد که چرا آقای فلسفی عبارتی را که برای زنده بکار می برند برای مرحوم استفاده نمودند. 
ایشان فوراً فرمود: آقایان واقعاً (دام ظله) واقعاً سایه اش مستدام باد که این همه مجتهد پرورش داده است. تنها مجتهدی هستند که بر کل عالم شیعه مرجعیت کرده اند، بطوریکه در زمان ایشان غیر از رساله ایشان، رساله دیگری نبود. 
تقوایی فوق العاده داشتند. گاهی همانند بچه ای می گریستند و می گفتند کارم به جایی رسیده که صرّاف شده ام. مجتهدی شده ام که از این پول (وجوهات) می گیرم و به دیگری می دهم. آقا می فرمود: زمانی که من در بروجرد بودم و به قم نیامده بودم چیزهایی می دیدم، چیزهایی به ما می گفتند، اما مرجعیت همه اش را گرفت این چنین بزرگواری «یا حَسْرَتى‏....» می گوید. 
نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِه 
امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: " أَنَا بَابُ اللَّه‏" (من درب خداوند هستم؛ أمالی الصدوق، 35) راوی می گوید:در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان بدون انکه ازحضرت سؤال کنم فرمود: 
"نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِه" ‏(ما حجت خداوند هستیم، ما در خداوند هستیم...؛ کافی، ج 1 : 145) 
یعنی اگر می خواهی وارد بساط خداوند شوی راهش ماییم. روایتی فوق العاده عجیب که حضرت می فرماید: کار ما بسیار دشوار است، ابتلاء مردم به ما بسیار سخت است، اگر مردم را به خود دعوت کنیم قبول نمی کنند و اگر رهایشان کنیم هدایت نمی یابند، هدایت فقط در دست ماست.


صاحب الأمر یعنی ... 
حضرت می فرماید: "... وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ ..." یعنی ما زبان خداوند و ما وجه او هستیم، یعنی ما غیر از خداوند عنوان دیگری نداریم، البته وجه معنای خاصی دارد که سر جایش باید بحث شود 
" ... وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِه" ما چشم خداوند در میان خلقش هستیم و ما والیان امر خداوند در بندگانش هستیم. " امر" کدامین امر است؟ این که می گوییم صاحب الامر، مراد از "امر" چیست؟


آمده ایم تا راه فنا شدن را به تو بیاموزیم 
شیخ رجبعلی خیاط می گوید: نشسته بودم، دیدم که دو ملک وارد خانه شدند. پرسیدم: آیا برای قبض روح آمده اید؟ گفتند: خیر. پرسیدم: پس برای چه آمده اید؟ گفتند: آمده ایم تا راه فنا شدن را به تو بیاموزیم تا باقی به بقاء الله شوی و فانی در برابر عظمت پروردگار شوی و خداوند قلب تو را مقرّ فرماندهی قرار دهد. پرسیدم: راهش چیست؟ گفتند: اولاً از خودت چیزی نمی گویی.


می خواستی چیزی بدتر از این بگویی؟ 
کسی نزد آقای بروجردی رفت و گفت: با پاپ اخیراً دیدار داشتم، با پادشاه فلان کشور ملاقات کرده ام اگر کاری با پاپ داشته باشید می توانم سریع ارتباطتان را برقرار کنم. یکی از اطرافیان آقا می گفتند: ما همه ترسیدیم چون می دانستیم اگر کسی نزد آقا "من من" بگوید آقا بسیار ناراحت می شود چنانچه کسی پولی را نزد ایشان آورد و گفت: 
آقا! 50 هزار تومان آورده ام، 3هزار تومان هم به آقای خوانساری داده ام قبول است یا خیر؟ همین را که گفت، آقا پول را انداخت و چنان لرزید که کم مانده بود از پله ها بیفتد که آقا را گرفتند. 
آن کسی هم که پول را آورده بود از ترسش بیرون رفت. بعداً پرسید: مگر من چه گفتم؟ یکی از علماء گفت: می خواستی چه بگویی؟ اینکه به یک مجتهد دیگر پول داده ای و از ایشان اجازه می گیری معنایش این است که او هیچ کاره است و تو همه کاره هستی. چیزی از این بدتر می خواستی بگویی؟


زهرا تجلی نور عظمت الهی 
در عالم ذر آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشاهده عظمت پروردگار عرق می کنند که از قطرات عرق حضرت، انبیاء بوجود می آیند. این روایت می خواهد بگوید که شخصیت یک پیامبر جلوه ای از عظمت خداوند است، 
چنانچه وقتی راوی از حضرت صادق (علیه السلام) در مورد وجه تسمیه حضرت زهراء (سلام الله علیها) به زهراء می پرسد، حضرت می فرمایند: "لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِه" ‏(بحار الأنوار، ج ‏43 : 12) خداوند مادرم زهرا را از نور عظمتش خلق نموده است؛ یعنی وقتی عظمت خداوند متعال خواست تجلی یابد، فاطمه زهرا به وجود آمد.


قیمتی برای آن نمی توان گذاشت 
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصف متقین در نهج البلاغه می فرماید: "نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة" (خطبه همام) متقی کسی است که خودش را به زحمت می اندازد تا مردم در راحتی باشند. این ها زیبایی هایی هستند که خداوند دوست دارد، 
" قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه"‏ (بحار الأنوار؛  ج‏1 :  165) و وقتی جناب سید رضی (أعلی الله مقامه الشریف) به این فرمایش حضرت می رسند، می فرمایند: "و هی الکلمة التی لا تصاب لها قیمة و لا توزن بها حکمة و لا تقرن إلیها کلمة" (این فرمایشی است که قیمتی برای آن نمی توان پیدا کرد و اگر بخواهیم سخنی را در کنار این قرار دهیم که به این زیبایی باشد نمی توان پیدا کرد؛ نهج البلاغة، 482)


"درست گویی" واجب است ... 
جناب صدرالمتألهین (قدس سرّه الشریف) می فرماید: دو نفر را دیدم که هر کدام دهانشان را باز می کردند، آتش از دهانشان بیرون می آمد. الآن شما ببینید که در جامعه ما چقدر آبروها به راحتی ریخته می شوند، در حالی که آبرو چیزی نیست که به این راحتی بدست آمده باشد تا هر کس از راه رسید آن را به راحتی به حراج گذارد چون حیات اجتماعی افراد به آبرویشان بسته است. 
اگر شایعه ای می شنوی، اگر سخنی می شنوی که مانند خورشید برایت واضح نیست، جایی نقل نکن. "درست گویی" واجب است اما سخن گفتن که واجب نیست.


خورشت سگ های جهنّم 
در روایت است که حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: "کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ- وَ هُوَ یَأْکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَةِ" (دروغ می گوید کسی که می گوید گوشتش از حلال بوجود در حالی که گوشت مردم را با غیبت نمودن خورده است؛ مستدرک الوسایل ج 9 : 121) 
این خوردنی ها نوعی هتاکی است، شخص آنقدر مرتکب غیبت می شود که ملکوت سگ پیدا می کند. در روایت هم هست که ".... اجْتَنِبُوا الْغِیبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کِلَابِ النَّار" غیبت خورشت سگ های جهنم است یعنی وقتی در جهنم غیبت کننده گرسنه می شود، غیبت های او را جمع کرده، جلویش قرار می دهند تا بخورد.


روی سرت بار جابجا کن؛ اما.... 
در روایت است که در روز قیامت خداوند از بعضی بندگانش گلایه می کند که من مریض شده بودم چرا به عیادت من نیامدید؟ عرض می کنند: خدایا! مگر توهم مریض می شوی؟ می فرماید: فلان بنده ام مریض شده بود، انگار من مریض شده بودم اگر به عیادت او می رفتید به عیادت من آمده بودید_ خداوند نمی خواهد بنده اش با قمار زندگی اش را به خاک سیاه بنشاند، 
همه این احکام مظاهر عزت خداوند هستند. شخصی آمد به حضرت عرض کرد که چیزی ندارم، فقیرم. حضرت فرمود: کارکن. عرض کرد: دستانم شَل است، کار نمی کنند، حضرت فرمود: روی سرت بار جابجا کن، اما پیش کسی دست دراز نکن. تو که دست دراز می کنی و تو که می شکنی- از ضیق تعبیر است عرض می کنم – خدا می شکند چون تو مال خدا هستی.


" آدمی زاد را آفریده ام، نبخشم چه کنم؟ " 
حضرت موسی از خداوند خواست که قدرتی به او بدهد تا قارون را مجازات کند. وقتی چنین قدرتی به او داده شد. حضرت موسی رو به زمین اشاره کرد و گفت: قارون را در خود فرو بر. زمین هم شروع کرد به بلعیدن قارون. قارون هر چه التماس می کرد که یا موسی! تو را به رحِمی که بین من و توست مرا نجات بده، اما موسی توجهی به التماس های او ننمود. 
تا لحظات آخر او التماس می کرد اما موسی توجهی ننمود تا اینکه قارون در زمین فرو رفت. خداوند به موسی فرمود: ای موسی! می دانی چرا به التماس های او توجه نکردی؟ تو را به رحِم قَسَمت داد اما تو اهمیت ندادی؟ 
چون او را تو خلق نکرده بودی، او مال تو نبود، مال من بود. "مال بد، بیخِ ریشِ صاحبش"، کوزه شکسته همیشه مالِ صاحبش است. یکی از بزرگان می فرماید: خدای تعالی یکبار فارسی حرف زده، گفته: " آدمی زاد را آفریده ام، نبخشم چه کنم؟ "


دیده ای خواهم سبب سوراخ کن ... 
آقای دولابی می گفتند: ما یک خدمتکار داشتیم که وقتی محصولات مزارع را برمی داشتیم به ما کمک می کرد که آن ها را پاک کنیم. در پایان تابستان وقتی می خواستیم او را مرخص بکنیم گفت:آقا ما که هنوز عدسمان را پاک نکردیم. 
دیدم به خاطر این چند ماهی که او با ما بوده خودش را در همه چیز با ما شریک می داند، خودش را از ما و ما را از خودش می داند. یعنی تعیّن از بین رفت. اینکه من، من هستم و تو، تو هستی دیگر وجود ندارد. 
وقتی این تعیّن ها پیش می آید جنگ یبرونی شروع می شود، تشخّص پیدا می شود، یأس و غرور نمایان می شود. وقتی اسباب قوی باشد انسان دچار غرور می شود و می گوید من چنین و چنان هستم و وقتی اسباب ضعیف شد دچار یأس می شود. اگر چشم، چشم خداوند باشد دیگر به این اسباب نگاه نمی کند. 
دیده ای خواهم سبب سوراخ کن 
تا سبب را برکند از بیخ و بن


وقتی دست، دست خداوند باشد 
امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی در قلعه خیبر را بلند کردند فرمودند: "وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ ..... بِقُوَّةٍ جَسَدِیَّةٍ وَ لَا حَرَکَةٍ غِذَائِیَّة ... " (به خدا قسم من این کار را با قوه جسدیّه نکردم؛بحارالانوار، ج21 : 26) 
مگر با قوت جسدیّه می توان در به آن سنگینی را بلند کرد؟ حضرت در را بلند کرده و چهل زراع پرتاب نمودند بطوریکه بعد از آن هر چه کردند نتوانستند آن را تکان دهند. حضرت فرمودند: اصلاً من سنگینی در را احساس نکردم. این کار با قوه و نیروی کدام دست است؟ جامی که از اهل سنت است بلند کردن در خیبر توسط حضرت را محیر العقول به شعر در آورده است: 
قدرت و فعل حق از او زده سر 
کنده بی خویشتن در از خیبر 
خود چه خیبر که خیبر گردون 
پیش آن دست و پنجه بود زبون 
وقتی دست، دست خداوند باشد، می داند که این قدرت را کجا باید مصرف کند. 
"الویل لی الویل إن کانت الجحیم مأوائی" 
جرداق مسیحی می گوید: فقط یک چیز زانوی علی را می لرزاند آن هم آه مظلوم بود. همان کسی که در خیبر را برداشت، در برابر آه مظلوم زانوهایش به لرزه درمی آمد. 
اما من می گویم که جرداق مسیحی اشتباه کرده است و دو چیز بود که زانو های حضرت علی (علیه السلام) را می لرزاند: یکی آه مظلوم؛ راوی می گوید: در زمان خلافت حضرت در یک روز بسیار گرم که هیچ کس از شدت گرما یبرون نبود، علی (علیه السلام) را دیدم که در کوچه ها می گشت و عرق می ریخت. 
پرسیدم این وقت روز بیرون چه می کنید؟ حضرت فرمود: شاید یک بیچاره و درمانده ای در کوچه ها باشد، به خاطر همین کوچه ها و اطراف کوفه را می گردم. اگر ما جای ایشان بودیم مگر از خواب بعد از ظهر خود می گذشتیم، آن هم در آن گرمای طاقت فرسای کوفه. 
حال، حضرت را ببینید، با این فرض که شاید یک نفر را پیدا بکند که نیازمند کمک است درگرمای کوفه درکوچه ها می گشتند. دومین چیزی که حضرت را می لرزاند ترس از خداوند بود. حضرت تا آخرعمر از خداوند می ترسید و می گفت: " الویل لی الویل ان کانت الجحیم ماوائی " کاری را که باید می کردند، انجام می دادند ولی باز هم می ترسیدند، «وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَة» (المؤمنون : 60)


حسن پسر من و فرزند من است 
آقا حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: "أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِی وَ وَلَدِی ... " (حسن پسر من و فرزند من است ...) در روایت دیگر می فرماید: " ... أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُم‏"(من پدر حسن و حسین هستم ومن فامیل پدری آنها هستم؛ بحارالانوار، ج37 :70) 
بعد می فرمایند: ".....وَ مِنِّی وَ قُرَّةُ عَیْنِی وَ ضِیَاءُ قَلْبِی- وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ هُوَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ... " (... شخصیتش از من است و نور چشم من می باشد، نور قلبم بوده و میوه دلم است فرزندم آقای جوانان بهشتی است) 
ابن عباس نقل می کند که رفتیم در خانه حضرت، در این حین امام حسن (علیه السلام) از خانه بیرون آمدند در حالی که مادرشان، ایشان را تر و تمیز نموده بودند، وقتی حضرت پیامبر، امام حسن را چنین دیدند، خوشحال شده و نشاط یافتند و بعد فرمودند: "إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ..." (فرزند من آقاست؛ بحار الأنوار  ج‏43 : 298) 
در ادامه روایت اول حضرت می فرمایند: "... وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَیْسَ مِنِّی ...‏" (... فرزندم حجت خداوند است بر امت، دستور او دستور من است و سخن او سخن من، هرکس تابع اوست، از من است و هر کس در مقابل او بایستد بین من و او هیچ نقطه اشتراکی نیست؛ بحارالانوار، ج28: 39 )


جواب امام حسن (علیه السلام) به تاریخ 
در قضیه صلح _ صلحنامه را ببینید_حضرت به معاویه گفتند: من نه با تو بیعت می کنم، نه تو را خلیفه پیامبر خواهم دانست و نه تو را امیرالمؤمنین خواهم دانست. معاویه گفت: چرا؟ حضرت جوابی دادند که معاویه فهمید نباید صدایش را هم در بیاورد. حضرت فرمود: " چون پیامبر فرموده : "لَا یَلِیَنَّ مُفَاءٌ عَلَى مُفِی‏ء" (یعنی هیچ وقت آزادشده حق حکومت بر آزادکننده را ندارد؛ بحار الأنوار، ج‏44 : 3) 
ما بودیم که همه شما را در مکه آزاد نمودیم، شما همگی "طُلَقَا " (آزادشدگان) هستید و لذا حضرت با این بند که من به تو امیرالمؤمنین نخواهم گفت، به تاریخ جواب داده است. 
امام حسن(علیه السلام) مردم را در مسجد جمع کرده و طی خطبه ای به آنها فرمود: می خواهید صلح بکنم یا بجنگم؟ همه جمعیت فریاد زدند: "بَلِ الْبَقِیَّةُ وَ الْحَیَاة" (بحار الأنوار،  ج‏44 :  22) یعنی اینکه باقیمانده این مردم را هم به کشتن مده؛ 
فشار تا حدّی بود که لشکریان خسته و ناتوان بودند. در جنگ جمل 35000 نفر کشته شده بودند و در جنگ صفین 110000 نفر کشته شده بودند به خاطر همین خانه های بسیاری داغدار بودند. در نتیجه امیرالمؤمنین جهت بردن آنها به جنگ در فشار و سختی بودند تا چه رسد به حضرت امام حسن (علیه السلام).


ابو مریم به ناپاک ترین مردم در روی زمین مبتلا شده ام! 
حضرت علی (علیه السلام) در مدینه صحابه ای به نام ابو مریم داشتند. روزی در کوفه حضرت نشسته بودند دیدند که ابو مریم آمد. حضرت فرمودند: ابو مریم تویی؟ گفت: بله منم. بعد به حضرت عرض کرد: یا علی! فقط به خاطر یک چیز از مدینه به اینجا آمده ام، 
خواستم بگویم: یا علی! من تو را مرد کاردان و شایسته ای می دانستم و فکر می کردم که اگر خلافت به دست تو بیفتد خوب حکومت خواهی کرد، اما حالا فهمیدم که عجب مرد بی لیاقتی هستی! 
حضرت فرمود: "... لکنِّی مُنیتُ بِأخبَثِ قُومٍ عَلی وَجهِ الأرضِ أدعُوهُم إلی الأَمرِ [الصّائِبِ] فَلا یتَّبِعوُنی فَإذا تابَعَهُم عَلی ما یُریدُونَ تَفَرَّقوُا عَنِّی" (ابو مریم! به خدا سوگند مبتلا شده ام به نا پاک ترین مردم در روی زمین، وقتی آن ها را به امری درست دعوت می کنم پیروی ام نمی کنند و وقتی من آن ها را بر خواسته هایشان پیروی می کنم از دور و برم متفرّق می شوند؛ بحارالانوار، ج 34 :163) 
کربلا سخت تر بود یا وضعیت امام حسن (علیه السلام)؟ 
معاویه صلح نامه را زیر پا انداخت و گفت: هر چه پیمان بسته بودیم همه در زیر پای من است و به کوفیان هم گفت که هر چه شهید در رکاب علی داده اید خونشان پایمال شده است. همه را تحریک کرد و مردم را به سراغ امام حسن (علیه السلام) فرستاد. 
یکی به حضرت می گفت که ترسو هستی. دیگری می گفت: "السلام علیک ایها المذل المؤمنین !!! " سلام برتو ای کسی که مؤمنین را ذلیل کردی!!! یکی از بهترین صحابه های حضرت علی(علیه السلام) پیش امام حسن (علیه السلام) آمد و گفت: ای کاش می مُردم و این روز را نمی دیدم که تو ما را چنین گرفتار کرده ای. حالا ببینید کربلا سخت تر بود یا این ها. 
حسین جان! مبادا بگذاری که قطره ای خون بر زمین بریزد 
راوی می گوید در شهادت ایشان اگر سوزن را به زمین می انداختی روی زمین نمی افتاد " لو طرحت الابرة لما وقعت الا علی راس انسان". در روایت است که حضرت چهل روز به واسطه سمی که به ایشان داده بودند درد کشید. حضرت بارها مسموم شده بودند اما فرمودند که دیگر من نمی توانم از این سم نجات پیدا بکنم. 
هنگام شهادت، امام حسین (علیه السلام) را فراخواندند و فرمودند: وصیتی دارم ای برادر! "ثُمَّ أَوْصَى أَنْ یَدْفِنُوهُ بِالْبَقِیعِ فَقَالَ یَا أَخِی احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْدِی ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَادْفِنِّی فَسَتَعْلَمُ یَا ابْنَ أُمِّ أَنَّ الْقَوْمَ یَظُنُّونَ أَنَّکُمْ تُرِیدُونَ دَفْنِی عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فَیَجْلِبُونَ فِی مَنْعِکُمْ وَ بِاللَّهِ أُقْسِمُ عَلَیْکَ أَنْ تُهْرِقَ فِی أَمْرِی مِحْجَمَةَ دَم‏ " 
(هنگامی که جان از بدنم خارج شد مرا در تابوت بگذارید و ببرید پیش قبر جدم رسول الله تا با او تجدید عهد بکنمبعد از آن مرا در بقیع پیش جده ام فاطمه بنت اسد دفن بکنید. ای پسر مادرم!وقتی که مرا به قبر پیامبر می بری این قوم فکر خواهند کرد که تو مرا برای دفن کردن می بری و طوفان به پا خواهد شد. بنی امیه جمع خواهد شد و تو را منع خواهند کرد. 
ای برادر! تو را به خدا قسم می دهم مبادا بگذاری که قطره ای خون بر زمین بریزد؛ بحار الأنوار،  ج‏44 : 154) پس از شهادت حضرت امام حسن (علیه السلام) جنازه ایشان را به طرف قبر پیامبر حرکت دادند. 
مروان فوراً بنی امیه را ندا داد و همه آنها به سمت جنازه حضرت سرازیر شدند و گفتند که این درست نیست که عثمان را در خارج از شهر دفن بکنند ولی فرزند دشمن ما را در کنار قبر پیامبر دفن بکنند بنی امیه شمشیر کشیدند، بنی هاشم نیز همین کار را کردند ولی امام حسین (علیه السلام) به بنی هاشم فرمود که شما را قسم می دهم نگذارید وصیت برادرم زیر پا گذاشته شود، نباید قطره خونی ریخته شود 
در این حال بود که باران نیزه و تیر به جنازه آن حضرت سرازیر شد، طوری که از جنازه حضرت هفتاد تیر خارج کردند. سپس حضرت را به بقیع آوردند و دفن کردند.وهابیت بسیار تأسف می خورند که چرا در آن زمان نبودند تا به جنازه حضرت تیر بزنند به خاطر همین جهت شریک شدن با سلف خود بنی امیه، قبر شریف ایشان را در هشتم شوال با خاک یکسان کردند.


عالم، شعاع نور محمدی 
اولین موجودی که خداوند در این عالم خلق کرده است زیباترین موجودات می باشد. آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: "أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی ... " اول چیزی که خداوند در این عالم خلق کرده است مور من است یعنی عالم با نورانیت خلق شده است. 
"... ثُمَّ خَلَقَ الْعَرْشَ وَ اللَّوْحَ وَ الشَّمْسَ وَ ضَوْءَ النَّهَارِ وَ نُورَ الْأَبْصَارِ وَ الْعَقْلَ وَ الْمَعْرِفَةَ وَ أَبْصَارَ الْعِبَادِ وَ أَسْمَاعَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ مِنْ نُورِی‏ " (بحار الأنوار، ج‏25 : 22) در اول خلقت که نه آسمانی بود، نه زمینی و نه آدمی، حضرت می فرمایند: سپس از نور من همه عالم خلق شد، یعنی این عالم شعاع یک نور است. شعاع یک کمال است و شعاع یک عقل کل است. 
آنچه اول شد پدید از جیب غیب 
بود نور پاک او بی هیچ ریب 
  
واسطه فیض خداوند 
هر طعامی را جلوی حضرت صادق (علیه السلام) می گذاشتند تا حضرت میل بفرمایند، می فرمودند: "اللهم هذا مِنک و مِن مُحمدٍ رَسُولِکَ " ( خدایا! این نعمت از تو و از پیامبر توست؛ کافی، ج 6 :296) ابو حنیفه فکر می کرد که این فرمایش شرک است و لذا به حضرت اعتراض کرد؛ در حالی که او نمی فهمید؛ خداوند به واسطه انسان کامل بر این عالَم افاضه فرموده است. 
اگر چشم باز شود عیان می شود که همه زمین و آسمان، همه خوبی ها و خیرات و همه هستی از برکت نور مبارک حضرت پیامبر است، 
نور او از یمن و یسر و تحت و فوق 
بر سر و بر گردنم افکنده طوق 
نامه ای گستاخانه و پاسخی مؤدبانه 
شخصی در نامه ای جناب خواجه نصیرالدین طوسی (قدس سره الشریف) را سگ خطاب نمود. جناب خواجه در جواب وی نوشت: برادر! من هر چه فکر می کنم، نمی توانم مشخصات حیوانی را که مرا به آن خطاب نمودی در خود پیدا کنم. 
او چنگال دارد و من ندارم، او دندان های تیز و یال و کوپال دارد و من ندارم و.... ایشان در حالی این جواب را نوشتند که وزیر هلاکو خان بودند و هر نوع انتقامی می توانستند بگیرند اما به جای آن چنین جواب مؤدبانه ای نوشتند. از سوی دیگر جواب نامه را ذیل نامه خود آن شخص نوشتند تا او بعداً نترسد که ای وای نامه ام پیش وزیر جا مانده و او هر وقت بخواهد می تواند آن را بر علیه من مدرک کند. 
هرکس خودش را به فقر شناخت خدایش را شناخت 
جناب علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) می فرمایند: برای حدیث "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ" (بحار الأنوار،  ج‏2 : 32 ) یکصد و پنجاه معنی نوشتند، اما بعد از زیر و رو نمودن این معانی معلوم شد که یکی درست است و آن این بود: "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ بِالفَقرِ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ" 
هر کس خودش را به فقر شناخت خدایش را شناخت آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: من اکبر وُلد آدم هستم اما لا فخر، اولین کسی هستم که به بهشت وارد می شوم، ولا فخر؛ و همین طور می فرمایند تا اینکه می فرمایند: "الْفَقْرُ فَخْرِی" ‏(بحار الأنوار، ج ‏69 : 49) یک چیز فخر دارد و آن فقر است، 
اما نه این فقر ظاهری، فقر یعنی اینکه بدانی قیّومیّت حق است که تو را قوام بخشیده است، چون او هست تو سر پا ایستاده ای که: اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب ها 
دیدم روی دست ها در حال تشییع هستم 
آقای کربلایی (مد ظله العالی) به بنده می فرمودند: آقای بهجت فرمودند: آقای کربلایی اگر می خواهی از اول عمرت تا الآن هر چه کردی بگویم! 
آقای خوئی می فرمود: آقا سید علی آقای قاضی (قدس سره الشریف) مرا در نجف جلوی خودشان نشاند و فرمود: آقای خوئی خودت را ببین. از اول تا آخر عمرم را به من نشان داد، آینده ام را به من نشان داد، دیدم که در مسجد هندی ها مدرّس درس خارج شده ام و چقدر جمعیت پای درس من نشسته اند، مرا جلوتر برد دیدم که رساله من در چاپخانه در حال چاپ شدن است و مرا آنقدرجلو برد تا اینکه دیدم روی دست ها در حال تشییع شدن هستم. 
این چه چشمی است، چه تصرفی است؟ کدام دست است؟ کمال این است که بدون ابزار در کائنات تصرف کنی. الآن برای احداث یک تونل چقدر وقت و هزینه و ابزار باید صرف شود اما موسی هیچکدام از این ها را نداشت و با زدن یک عصا تونل ایجاد نمود، حضرت موسی کلنگی نداشت اما برای قارون قبری در زمین کند. 
یا علی! بنویس آنچه را که می گویم 
آقا رسول الله فرمودند: علی "عین الله الناظرة" است یعنی علی چشم خداوند است و " اذنه الواعیة " گوش خداوند است که همه چیز را می فهمد. هر چیزی به حضرت علی (علیه السلام) می آموخت، می فرمود: "اکْتُبْ مَا أُمْلِی عَلَیْکَ ... " یا علی بنویس. حضرت عرض کرد: "یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَ تَخَافُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ؟ " یا رسول الله! می ترسید فراموش کنم؟ 
پیامبر فرمود: نه تو " اذن الله الواعیة" هستی، تو گوش خداوندی که هیچ چیز را فراموشت نمی شود. عرض کرد: پس چرا می فرمایید که بنویسم؟ پیامبر فرمود: "وَ لَکِنِ اکْتُبْ لِشُرَکَائِکَ" برای شریکان خودت که بعد از تو خواهند آمد بنویس. 
عرض کرد: "وَ مَنْ شُرَکَائِی یَا نَبِیَّ اللَّهِ؟ " یا رسول الله آنها کیانند؟ فرمود: "وَ هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ أَوْمَى بِیَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) ثُمَّ أَوْمَى بِیَدِهِ إِلَى الْحُسَیْنِ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِه‏" (بحارالانوار،  ج 36 : 232) فرمود: امامان از فرزندان تو..... اوّلی آنها بعد از تو حسن است، بعد حسین است و بعد فرزندان حسین. 
الخلفاء بعدی اثنی عشر 
اگر اشتباه نکنم بخاری از زمان آقا امام رضا تا زمان امام حسن عسگری زندگی کرده است. بخاری نویسنده مشور اهل سنت است که کتاب او برای آنها بعد از قرآن اولین کتاب است. بخاری که برای نقل هر حدیث دو رکعت نماز می خوانده و یک راوی را که سی هزار حدیث از پیامبر نقل می نموده به خاطر رفت و آمد با امام باقر رد نموده، 
در کتابش می نویسد: حضرت پیامبر می فرماید: "الْخُلَفَاءُ بَعْدِی اثْنَا عَشَر" (خلفای بعد از من دوازده نفرند؛ أمالی الصدوق،  310) در حالی که در زمان خودش هنوز امام دوازدهم نیامده بود. بعد از اینکه کتاب را نوشت؛ 
بعداً گفتند خوب این خلیفه دوازدهم پیامبر کیست؟ از بنی امیه است؟ از بنی عباس است؟ دیدند که امکان ندارد از این ها باشد. الآن در دنیا عده زیادی به برکت همین حدیث شیعه شده اند. چون این حدیث "صحیح السند" است که در صحیح بخاری نوشته شده است.


هیکل توحید 
بعد حضرت پیامبر به علی فرمود: "و یده الباسطه" دست باسط خداوندی . اگر قرار باشد چشم، چشم خدا باشد و گوش، گوش خدا و دست، دست خدا باشد، انسانِ کامل می شود "هیکل توحید". عرفای اسلام به انسان کامل "هیکل توحید" می گویند. هیکل توحید یعنی تمام اسمای حق، در او لیست شده اند.


خدایا! من این چشم برزخی را نمی خواهم 
یکی از عرفا می گوید: وقتی وارد یک مطبی شدم ناگهان شخصی را دیدم که از وحشت دیدن قیافه او به بیرون دویدم؛ وقتی وارد خیابان شدم جنگلی پر از حیوانات دیدم، گفتم: خدایا! من طاقت ندارم، من این چشم برزخی را نمی خواهم. خداوند نیز مرا به حالت عادی برگرداند. این بود که معنی این آیه را فهمیدم: «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ ... » (انعام : 122)


از هر چه می خواهید بپرسید!!! 
حضرت فرمود: "عَلِیٌّ أَقْضَاکُم‏" کافی ج 7 : 408) این روایتی است که عامه و خاصه آن را با سند قطعی بیان نموده اند علی (علیه السلام) در بین شما از همه قاضی تر است؛ آن کسی می تواند در قضاوت از همه جلوتر باشد که علم او از همه بالاتر است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) عظمت علم خودشان را با این بیان به همه رساندند، 
فرمودند: "سَلُونِی عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّی عَنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بِهِ" (کافی ج 1 : 399) از هر "شیء" که خواستید بپرسید. کلمه "شیء" وسیع ترین مفهوم است. هر چیزی داخل این کلمه است حتی خداوند متعال هم "إِنَّهُ شَیْ‏ءٌ لَا کَالْأَشْیَاء" (بحارالانوار، ج 3 : 262) 
حضرت فرمودند: از هر چیزی که می خواهید بپرسید. در طول تاریخ غیر از حضرت هر کس این جمله را فرمود خراب شد، نتوانست گفته اش را اثبات کند.


انصاف نبود عدل دفن شود! 
یکی از نویسندگان بسیار پرتوان مصری به نام "ابو رَیَّة" که مستبصر شده و مذهب شیعه را برگزیده است _ پسرش را هم به همین خاطر کشتند _ کتابی نوشته است به نام "اضواء علی السنة المحمدیة" که برای ما جزء منابع است و باید این کتاب را مطالعه کنیم. 
ایشان در آن کتاب وقتی از علم حضرت بحث می کند، می فرماید: یا امیرالمؤمنین! هیچ لفظی نمی توانم پیدا کنم که با آن با تو حرف بزنم الا اینکه بگویم" ما انصفوک یا امیرالمؤمنین" (یا امیرالمؤمنین! با انصاف با تو رفتار نکردند.) انصاف نبود به دست صاحب چنین علمی، بیل بدهند تا این علوم دفن شوند، عدل دفن شود و تمام فضیلت ها دفن شوند. 
یک نویسنده انگلیسی بنام "هُلد" می گوید: وقتی خداوند مرا به محشر آورد، از خدا فقط یک سؤال خواهم پرسید، می پرسم: خدایا! گناه بشریت چه بود که به جای اینکه بشریت از علم و فضل لا یتناهی علی استفاده کنند _ که خودشان فرمودند: ما مظهر "لا حَدِّی" پروردگارم _ علی (علیه السلام ) می بایست 25 سال خانه نشین باشد.


این همه علم از لعاب دهان مبارک رسول الله است! 
شخصی به حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! علم غیب می دانی؟ حضرت فرمود: "وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم‏" (همه علم من تعلّمی است از صاحب علم آقا رسول الله؛ بحارالانوار، ج 26 : 103)هر وقت می گفتند: یا علی! این همه علم ر از کجا ارث برده ای؟ 
حضرت می فرمودند: "هَذَا لُعَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)"‏ (این همه علم از لعاب دهان مبارک رسول الله است؛ بحارالانوار، ج10 : 117) حضرت پیامبر، علی را جلوی خودشان نشاندند و با لعاب دهان مبارکشان اولاً، با عنایت ویژه ای ثانیاً، و با یک کلاس خصوصی درس ثالثاً چنان علمی به علی داده اند.


اگر به شما بگویم مانند طناب می لرزید! 
امیرالمؤمنین فرمودند: اگر به شما بگویم هر آنچه را که از لب های مبارک پیامبر خارج شده است " لخرجتم من عندی" کلاس مرا تحریم خواهید نمود و خواهید گفت: "ان علیا من أکذب الکاذبین" علی دروغگوترین دروغ گوهاست. این چه علمی بود که بشر تحمل آن را نداشت، عالم اسلام تحمل آن را نداشت. 
امیرالمؤمنین می فرمایند: چطور طناب بسیار بلند موقع بیرون کشیدن آب از یک چاه بسیار عمیق می لرزد، اگر به شما بگویم آقا رسول الله در آن کلاس های خصوصی چه چیزهایی به من افاضه می کردند، بسان آن طناب خواهید لرزید.


هر آنچه که خداوند به من تعلیم نمود، همه را به علی یاد دادم 
آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: "أَتَانِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) بِدُرْنُوکٍ مِنْ دَرَانِیکِ الْجَنَّةِ فَجَلَسْتُ عَلَیْهِ فَلَمَّا صِرْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی کَلَّمَنِی وَ نَاجَانِی فَمَا عَلَّمَنِی شَیْئاً إِلَّا وَ عَلَّمْتُ عَلِیّاً فَهُوَ بَابُ مَدِینَةِ عِلْمِی‏" (جبرئیل به همراه در نوکی از بهشت نازل شد _ در نوک نوع خاصی فرش است _ و عرض کرد: یا رسول الله! روی این فرش بنشینید. 
حضرت می فرمایند: همین که روی این فرش نشستم دیدم مقابل پروردگارم نشسته ام، پروردگارم دو گونه با من صحبت نمود: اول: "کلمنی" با من مکالمه و گفتگو نمود. دوم: "ناجانی" با من در گوشی حرف زد، با من نجوا نمود. خدایا! مگر می شود این حدیث را شرح کرد؟ هیهات هیهات. چه نجوایی بود؟ چه اسراری در بین بود که جبرئیل هم نباید آن را می شنید؟ 
حضرت در ادامه فرمودند: هر آنچه که خداوند روی آن فرش به من تعلیم نمود چه به صورت مکالمه و چه به صورت نجوا، همه را به علی یاد دادم؛ بحارالانوار، ج 38 : 149)


اعتراف احمد بن حنبل 
جناب احمد بن حنبل رئیس مذهب است. پسرش از او می پرسد که افضل صحابه رسول خدا کیانند؟ او نیز یکی یکی افضل صحابه را می شمارد تا اینکه تمام می شود. پسر می پرسد: پدر، چرا علی را نام نبردی؟ می گوید: تو از من صحابه را پرسیدی. پسر می پرسد: مگر علی جزو صحابه نیست؟ احمد حنبل به عنوان رئیس یکی از مذاهب اربعه اهل سنت می گوید: نه! علی، جان پیغمبر است. 
ابتلاء و آزمایشی بسیار سخت 
حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: "بَلِیَّةُ النَّاسِ عَظِیمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ یُجِیبُونَا وَ إِنْ تَرَکْنَاهُمْ لَمْ یَهْتَدُوا بِغَیْرِنَا" ( ابتلاء و آزمایش مردم بسیار سخت است، وقتی دعوتشان می کنیم، اجابت نمی کنند و اگر ترکشان کنیم، جز به وسیله ما هدایت نمی یابند؛ بحارالانوار، ج 23 : 99)


اسم او را علی بگذار 
فاطمه بنت اسد می فرماید: "فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ یَا فَاطِمَةُ سَمِّیهِ عَلِیّاً فَهُوَ عَلِیٌّ وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَى یَقُولُ إِنِّی شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِی وَ وَقَفْتُهُ عَلَى غَامِضِ عِلْمِی"(وقتی، نوزادم را در بغل گرفته می خواستم از کعبه خارج شوم، هاتفی ندا داد: یا فاطمه، اسم او را علی بگذار، او علی است و خداوند علی اعلی می فرماید: من اسم او را از اسم خودم مشتق نمودم؛ ‏ أمالی الصدوق، 133)


ما مواضع سجده را در شعر می دانیم 
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 216 نهج البلاغه می نویسد: به خدا قسم من 50 سال است که این خطبه را می خوانم و هر بار نکته جدیدی از آن در می آورم. بعد می نویسد: "اگر تمام فصحایعرب در برابر این خطبه سجده کند جا دارد چنانچه تمام شعرای عرب برای شعر "عدی بن الرقاع" سجده نمودند و وقتی به آنان گفته شد که چرا سجده نمودید؟ گفتند: ما مواضع سجده را در شعر می دانیم همان طوری که مواضع سجده را در قرآن می دانیم؛ شرح نهج البلاغه، ج 11 : 153) 
به هر سو نگاه کنی می بینی علی است که دارد می آید! 
وقتی امیر وارد میدان جنگ بشود، کسی نمی تواند بالاتر از او باشد. راوی می گوید: در جنگ جمل از طلحه و زبیر پرسیدم شما را چه کسی زد؟ گفتند: علی. از بقیه پرسیدم: شما را چه کسی زد؟ همه گفتند ما را علی زد. 
گفتم: مگر می شود؟ گفتند: تو که نمی دانی! در میدان، به راست نگاه کنی، می بینی علی است که دارد می آید، به چپ نگاه کنی، همین طور، به عقب، جلو و به هر سو نگاه کنی می بینی علی است که دارد می آید.


برای کینه هایی که بعد از من ظاهر می شوند گریه می کنم 
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی با علی (علیه السلام) از شهر خارج شدند، به باغی رسیدند که خیلی زیبا بود، حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد: چه باغ زیبایی است. پیامبر فرمود: یا علی! بهتر از آن برای تو در جنّت مهیاست. 
و به هر باغی که می رسیدند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین می فرمود، تا رسیدند به باغ هفتم، در این حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه شدیدی کردند. حضرت علی (علیه السلام) پرسید: یا رسول الله! چه چیزی شما را به گریه انداخت؟ 
حضرت فرمودند: "یَا أَخِی [یَا] أَبَا الْحَسَنِ ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ قَوْمٍ یُبْدُونَهَا لَکَ بَعْدِی" ( ای برادرم! ای ابا الحسن! گریه می کنم برای کینه هایی که بعد از من ظاهر می شوند. برای مصیبت هایی که تو خواهی کشید؛ بحارالانوار؛ ج 28: 66)


آقا ما اعمالمان را بلد نیستیم!!! 
یکی از آقایان می گفت: کنار خانه خدا مشغول طواف بودم که دو نفر غیر ایرانی آمدند و گفتند: آقا! ما اعمالمان را بلد نیستیم و می ترسیم باطل شود، شما را به خدا کمکمان کنید. من نیز گفتم: عیبی ندارد، بیایید من طوافتان دهم. 
موقع طواف چنان خودشان را به من چسبانده بودند که من نفهمیدم اینها دزدان حرفه ای اند. وقتی هم که طواف تمام شد و از هم جدا شدیم، دیدم که آن سمت مشغول شمردن پول هستند اما باز هم نفهمیدم، بعداً متوجه شدم که دار و ندارم را دزدیده اند.


نافله صبح سه رکعت یا دو رکعت!!! 
شخصی آمد جلوی روحانی را گرفت و گفت: حاج آقا! من با آن مغازه دار آن طرف خیابان بحثم شده، او می گوید نافله صبح سه رکعت است اما من می گویم دو رکعت است. شما با انگشتان نشان دهید که چند رکعت است تا منازعه ما حل شود. روحانی ساده هم با انگشتش عدد دو را نشان داد، بعداً آن مغازه دار جلوی آن روحانی را گرفت و گفت: 
حاج آقا! آن شخصی که شما ضمانت او را کردید که من دو گونی برنج به او بدهم پولش را نمی آورد، چه کار کنم؟ تازه معلوم شد که آن روز نزاع بر سر رکعت های نافله صبح نبوده بلکه آن مرد از مغازه دار دو گونی برنج نسیه می خواست و مغازه دار از او ضامن معتبر خواسته بود.


جمع بین اضداد 
جناب قطب راوندی که قبر شریفش به صورت برجسته در صحن حضرت معصومه (سلام الله علیها) قرار دارد و در قرن ششم می زیسته اند، می فرمایند: اگر غیرمسلمانی سخن علی (علیه السلام) را در باب زهد بشنود و نداند که علی (علیه السلام) رهبر یک مملکتی است که ایران به این بزرگی یکی از استان های آن بود 
"لا یشک أنه کلام من لا شغل له بغیر العبادة و لا حظ له فی غیر الزهادة ... و هذا من مناقبه العجیبة التی جمع بها بین الأضداد" (شک نمی کند که این سخنان از آن کسی است که غیر از عبادت کردن هیچ کار دیگری ندارد و غیر از زهد هیچ بهره دیگری از دنیا ندارد، جناب راوندی در پایان می فرماید: و این از مناقب عجیب حضرت است که جمع بین اضداد نموده است؛ الخرائج و الجرائح، ج 2 : 543)


اوج جنگ و نیایش  و نماز 
ابن ابی الحدید می گوید: "و ما ظنک برجل یبلغ من محافظته علی ورده أن یبسط له نطع بین الصفین لیلة الهریر فیصلی علیه ورده والسهام تقع بین یدیه و تمر علی صماخیه یمینا و شمالا ... " ( شرح نهج البلاغه ج 1 : 27) در جنگ صفین در لیلة الهریر علی(علیه السلام) چنان مشغول جنگ بود که وقت برای نماز تنگ شده بود، جنگ به او خودش رسیده به طوری که سخت ترین شب جنگ صفین، همین شب است از همه جا تیر می بارید ناگاه دیدند امیرالمؤمنین (علیه السلام) زیرانداز چرمینی را که روی آن نماز می خواند خواست، 
در بین دو جبهه این زیر انداز را انداختند و حضرت در میان آتش جنگ هم نیایش و هم نماز خود را به جا آورد و هم نماز شب را به جا آورد و این دو روحیه را چگونه می توان در یک جا جمع کرد؟!


علی تنها شخصیتی است و کوخ روحیه اش هم تغییر نمی کند 
استاد مطهری (رحمة الله علیه) می گوید: یک نویسنده بزرگ عراقی که کمونیست است اما شیعه می باشد و گاهی به خاطر شیعه بودنش علیه کمونیست حرف می زند می گوید در کاخ بودن یا در کوخ بودن در روحیه انسان تأثیر خواهد گذاشت، جهت گیری او را متأثر خواهد کرد. اما علی (علیه السلام) تنها شخصیتی است که چه در کاخ باشد چه در کوخ روحیه اش تغییر نمی کند.